بایگانی ماهیانه: می 2011

سوم می دوهزار و یازده

الان زیر یک پلی در پراگ نشسته‌ام. دلم می‌خواست خانه خودم بودم. یعنی نه. خانه نه.بیرون بودم. هوا سرد و بارانی بود. بعد من می‌آمدم خانه. بخاری از صبح روش مانده بود و خانه گرم بود. می‌آمدم دوش اب گرم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای سوم می دوهزار و یازده بسته هستند

دوم می دوهزار و یازده

تب کرده بیدار شدم. فکر کردم حتما عاشقت شده‌ام. وگرنه دلیل دیگری برای تب کردن نبود. گفتم باید بهت بگوییم. یک عمر داد زده بودم که ملت عاشق می‌شوید، ادا و اطوار درنیاورید بروید به طرف بگویید. یک ایمیل زدم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای دوم می دوهزار و یازده بسته هستند

یکم می دوهزار و یازده

-این رنگا چیه تو چشمت؟ این لکه‌های قرمز و قهوه‌ای؟ -چه می‌دونم. هزارتا رنگ هست توش. سطل رنگ پاشیدن انگار بهش -رنگ نداره، سگ داره.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای یکم می دوهزار و یازده بسته هستند