بایگانی ماهیانه: آوریل 2009

مادربزرگ گلم از ایران زنگ زده از مادرم می‌پرسد که «وچه جان! این بچه این‌همه سال درس خوانده و هنوز هم تمام نشده، آخرش قرار است چه کاره شود.» زنگ می‌زنم با همان مازندرانی دست و پا شکسته‌ای- که کلا … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

شهر باریک

«نیاز کتاب می‌خواند. انگشت سبابه‌اش را توی دهانش می‌کند. قسمتی از ناخن را می‌کند. کتاب را روی تخت پرت می‌کند. به حمام می‌رود. شیر آب را باز می‌کند. وان پر می‌شود. کمی‌ شامپو می‌ریزد. به طبقه پایین‌ می‌رود. پسر تلوزیون … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای شهر باریک بسته هستند

من اگه یه روز مشاور درسی یا راهنمای درسی یکی شدم قول شرف می‌دم که فکر نکنم یارو کارش خیلی درسته و بعد جوری بشم که محصل بدبختم بمونه تو رودربایستی که مسئله یه مقاله براش بشه حیثیت و همه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

باید یاد بگیرم که موقع درس خوندن یا کار جدی کردن یه دفعه نپرم برم به جاهای دیگه- همین وبلاگ- مثلا سر بکشم. چند ساعت خوبم. بعد مثلا باید چیزی تایپ کنم و میام سراغ کامپیوتر و همه چی مثل … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

چگونه؟

خب به سلامتی سوتین خواهرم و انواع و اقسام سکس با زن دایی و عمو و برادر و سایر خویشان و البته «راز داشتن سینه‌های برجسته» کم نبود که امشب چشمم به این سوال روشن شد که ملت با آن … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای چگونه؟ بسته هستند

آره واقعا. خیلی ضایع است آدم ماه عسلش کتاب برداره ببره به هوای اینکه بشینن تو تخت دوتایی کتاب بخونن. یعنی افتضاح ضایع است. فکرشو بکن. نه. حتی فکرشو هم نکن. بهتره اینطور.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

هی دختر!‌ چته؟ باز که رم ‌کردی ، یادت رفته افسارت رو محکم ببندی. باز دو روز خوش خوشانت شد، آفتاب گرمت کرد، باد بهار خورد تو سرت، یادت رفت که هیچی نبودی و نیستی؟ باز واسه خودت حق و … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

در معبد فراموشی وسوسه‌ات را سربریدم به قیمت مرگ تو وجاودانگی خود

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

در حج چشم‌هایت نور قربانی کردم حاجتم را از لبانت بده.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

«من نمی‌تونم مواظبت باشم. خودت مواظب خودت باش.» و این عاشقانه‌ترین جمله همه این روزها بود.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند