بایگانی ماهیانه: ژانویه 2012

سی و یکم ژانویه دو هزار و دوازده

“Dreams are just your brain processing random rigmarole it couldn’t find a place for: it don’t mean nothin’. Except you feel guilty about kissing Olive when you want to be kissing some dead girl you can’t.” Pushing Daisies

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای سی و یکم ژانویه دو هزار و دوازده بسته هستند

سی‌ام ژانویه دو هزار و دوازده

یه زوج شصت و شصت پنج ساله کانادایی دو شب خونه ام هستند. از طریق همین کوچ سرفینگ اومدن. جدای اینکه فکر می‌کنم پدر مادرهای شصت ساله ما آیا امکان داره اینطوری مسافرت بکنن یا نه و هر شب برن … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای سی‌ام ژانویه دو هزار و دوازده بسته هستند

شرطمو ستوندم موهاش ریخت کف حمام و روی سینه‌های من.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

جاده شبونه هم عالمی داره واسه خودش‌ها!

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

بیست و نهم ژانویه دو هزار و دوازده

Somethings will never wash away

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و نهم ژانویه دو هزار و دوازده بسته هستند

بیست و هشتم ژانویه دو هزارو دوازده

منا اومد آماده بشیم بریم عروسی. من خونه دوستم بودم. تب و تاب عروسی دلم می‌خواست،‌ اما جفتمون بی‌حوصله بودیم. غر زدیم قبل از رفتن. بعد رفتیم یه آریشگاهی همچی شینیون کرده (بعله. موهای من به اندازه شینیون هم رسیده) … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و هشتم ژانویه دو هزارو دوازده بسته هستند

بیست و هفتم ژانویه دو هزار و دوازده

-What if I tell you im a prophet? – Ok! Be one. What can I do? -Don’t you want to know how I saw god? How she sent me messages? -Yeah! Right! SHE! -Well, the god who has chosen me, … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و هفتم ژانویه دو هزار و دوازده بسته هستند

بیست و ششم ژانویه دو هزار و دوازده

یه جایی توی نامه‌ام نوشتم که قبول کردم که ما با هم غریبه شدیم. بعد تو جوابش نوشت: «ما الان غریبه‌ایم؟ تو این حرفا که الان بهم گفتی رو به کدوم غریبه‌ای می‌تونی بگی؟» اینو تو جواب ننوشتم، ولی فکر … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و ششم ژانویه دو هزار و دوازده بسته هستند

بیست و پنجم ژانویه دو هزار و دوازده

فقط سرم رو بذارم روی سینه‌ات، بدونم که هستی. که واقعی هستی. همین.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و پنجم ژانویه دو هزار و دوازده بسته هستند

بیست و چهارم ژانویه دو هزار و دوازده

چطور آدم می‌تونه نه سال رو بنویسه برای کسی که نه ساله دیگه ازش خبری نداره ولی قبل از اون نه سال،‌ سال‌ها بهترین دوستش بوده؟ چی باید بنویسم؟ کار؟ درس؟ احوال والدین؟ سفر؟ مذهب؟ روابط؟ ازدواج؟ طلاق؟ خود الانم؟ … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و چهارم ژانویه دو هزار و دوازده بسته هستند