بایگانی ماهیانه: فوریه 2012

اینجا تو را کم دارد باران را هم *می‌خواستم نامه مفصل‌تری بنویسم، اما همین کافی است. شب بخیر

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

بیست و پنجم فوریه دوهزار و دوازده

پرستو دوکوهکی سال‌هاست با چشم‌های باز زندگی می‌کند، کار می‌کند، راهش را انتخاب می‌کند و پیش می‌رود. پرستو دوکوهکی سال‌هاست با چشم‌های باز می‌نویسد، می‌خواند، منتشر می‌کند. اگر پرستو دوکوهکی امروز در اوین است به این خاطر است که هیچ … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و پنجم فوریه دوهزار و دوازده بسته هستند

بیست و چهار فوریه دو هزار و دوازده

می تونستم انتخاب کنم که چهارماه آینده رو مرخصی بگیرم که کارهای تز رو تمام کنم یا اینکه بمونم اینجا و درس بدم. اگه مرخصی میگرفتم، میتونستم هرجا میخوام باشم این چند وقت رو.اما بیمه دانشگاه قطع میشد و درآمد … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و چهار فوریه دو هزار و دوازده بسته هستند

فوریه بیست و سه دوهزار و دوازده

شماها نمیدونید بی‌تبتول یعنی چی. نمیدونم دقیقا همون دست و پاچلفتیه یا نه. در هر حال میشه درتعریف این واژه مازندرانی یه ذره شرح حال زندگی منو نوشت که بین چهل نفر باید تنها کسی باشم که شصتش برمیگرده موقع … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای فوریه بیست و سه دوهزار و دوازده بسته هستند

تمام امروز این را دوره کردم

جانم وبلاگی مخفی است برای سفرنامه نوشتن از تپه ماهورهای تن‌ت

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای تمام امروز این را دوره کردم بسته هستند

بیست و دوم فوریه دو هزار و یازده

حالا الان مشکلم این شده که اگه ازم بپرسن حالت چطوره هم جواب می‌دم حال خودت چطوره که یه وقت تعبیر نشه که دارم از خودم و حال خودم حرف می‌زنم. شاید هم اصلا از اول از فرض اولیه ترسیدم. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و دوم فوریه دو هزار و یازده بسته هستند

بیا و بازی نکن وقتی می‌دونی بازی بازی تو نیست. بکش کنار یه بار و بازی نکن. ببین این یه بار رو می‌تونی یا نه.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

بیست و یکم فوریه دو هزار و دوازده

چاره‌ای غیر از رفتن نیست. نری همه چی راکد می‌شه، بری هم دلتنگی امونت رو می‌بره. اما چاره‌ای نیست. شاید رفتن تنها راه زنده نگه داشتنش باشه اصلا. این جدال دائم موندن یا رفتن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و یکم فوریه دو هزار و دوازده بسته هستند

بیستم فوریه دو هزار و دوازده

کاش می‌شد این پرده رو هیچ وقت کنار نزد، هیچ وقت نور نیاد تو، بخاری الکی هی کم و زیاد نشه، تا آخر تاریخ آدم نه گرسنه اش بشه نه تشنه اش نه تنگش بگیره. اصلا همه چی الان همین … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیستم فوریه دو هزار و دوازده بسته هستند

نوزدهم فوریه دو هزار و دوازده

وقتی شعاع اینقدر کم می‌شه، دیگه هیچی مهم نیست. هیچی. نه لازمه حرف بزنم،‌ نه لازمه بخندم، نه گریه کنم،‌ نه حتی فکر کنم. حتی لازم نیست چشامو ببندم که تصور کنم. هیچی لازم نیست. فقط این شعاع همینقدر بمونه. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای نوزدهم فوریه دو هزار و دوازده بسته هستند