بایگانی ماهیانه: دسامبر 2011

سیزدهم دسامبر دو هزار و یازده

وقتی ساکتی چشای دنیای من بسته‌است می‌دونستی من دنیا رو از تو اون چشای تو می‌بینم؟ یه هفته است کورم.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای سیزدهم دسامبر دو هزار و یازده بسته هستند

دوازدهم دسامبر دو هزار و یازده

یه چند نفری هستند تو این دنیا که بدون لحظه‌ای تردید می‌تونم تمام پس‌وردهای زندگیمو بدم بهشون. از ایمیل گرفته تا حساب بانکی نه. نمی‌گم اگه همه رازهای سیاه زندگیمو بدونن، ازشون خجالت نمی‌کشم یا اونا اصلا هیچ قضاوتی نمی‌کنن، … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای دوازدهم دسامبر دو هزار و یازده بسته هستند

من بلد نیستم حواسم باشه. این واسه یه زن سی‌ساله تنها انگار چیز خوبی نیست. زن سی ساله تنها باید بدونه کجا چقدر بخنده،‌ کجا چاک یقه‌اش چقدر باشه، هیچ جا نباید از تنش حرف بزنه، نباید بگه اعصاب نداره … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

یازدهم دسامبر دو هزار و یازده

تجربه می‌گه وقتی آدم عصبانیه نباید وبلاگ بنویسه. اما من الان درسته که دارم می‌لرزم، اما عصبانی نیستم. گیجم و یه ذره شگفت‌زده. انگار دوستام رو ناراحت کردم. انگار ناخواسته باعث شدم از بودن با من خجالت بکشن. ع میگه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای یازدهم دسامبر دو هزار و یازده بسته هستند

دهم دسامبر دو هزار و یازده

به خودم دروغ می‌گم وقتی می‌گم انتظار هیچی ندارم ازش. لابد «انتظار داشتم» بدونه من این‌طرفام یا جواب تکست هامو بده که حالا که همه چی- مثل همیشه- اینقدر بی‌جوابه و ساکته، من اینقدر کم‌رنگ و کم رمق نمی‌شدم و … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای دهم دسامبر دو هزار و یازده بسته هستند

نهم دسامبر دوهزار و یازده

بعد وقتی می‌رسه که دوباره با کله می‌خوری به دیوار محکم و سنگی واقعیت. وقتی خوشحالی و داری می‌رقصی و چشماتو بستی. بعد می‌خوری به سهمگینی دیوار و بعد یادت می‌آد که واقعیت اینه که تو در جایی از ذهنش … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای نهم دسامبر دوهزار و یازده بسته هستند

هشتم دسامبر دو هزار و یازده

فردا شب بندبند برکلی قراره بزنه. دوست دارم برم ببینمشون. مشقام هنوز تمام نشده. نصف روز به این فکر کردم که اینکه می‌گم هیچی نمی‌خوام فقط می‌خوام دور و برش باشم یعنی چی؟ از این دور و بر بودن منظورم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای هشتم دسامبر دو هزار و یازده بسته هستند

هفتم دسامبر دو هزار و یازده

در این گوگل پلاس مادر مرده- بمیری الهی الن که ما رو به این روز انداختی- نوشتم که اگه منبعی در خصوص کارکردهای نوین صیغه دارید لطفا بگید. بعد از صبح تا حالا دوتا ایمیل داشتم که تقاضای صیغه شدن … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای هفتم دسامبر دو هزار و یازده بسته هستند

ششم دسامبر دو هزار و یازده

من کجا و سریال دیدن کجا؟ حالا نشستم سه روزه سی و دوتا قسمت این سریال «یقه سفیدها» رو دیدم. حالا جدای حض بصری که از دیدن مدام این آقای مت بومر در این زمان مشق‌های آخر ترم بردم، امروز … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای ششم دسامبر دو هزار و یازده بسته هستند

خوندنش کاری با جون من می‌کنه که هیچ نوشته دیگه‌ای، هیچ نوشته‌ دیگه‌ای، نمی‌تونه. من می‌لرزم و یادم میاد چرا اصلا از اولش شروع شد دل من بند نوشته‌هاست. واقعا اینا تویی؟ (حرف مزخرفی بود. می‌دونم)

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند