بایگانی روزانه: 5 دسامبر 2011

خوندنش کاری با جون من می‌کنه که هیچ نوشته دیگه‌ای، هیچ نوشته‌ دیگه‌ای، نمی‌تونه. من می‌لرزم و یادم میاد چرا اصلا از اولش شروع شد دل من بند نوشته‌هاست. واقعا اینا تویی؟ (حرف مزخرفی بود. می‌دونم)

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

پنجم دسامبر دو هزار و یازده

این سوال عشق یا رهایی هم همون اندازه مرغ و تخم مرغ قدمت داره. چه به سر آزادی آدم میاد وقتی که میخواد دور و بر یکی باشه که دوسش داره؟ خب آره. از دور و برش بودن هم لذت … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای پنجم دسامبر دو هزار و یازده بسته هستند