بایگانی ماهیانه: می 2011

یه کلاس دارم این ترم اسمش هست افکار رادیکالی هر هفته سه ساعت سمیناره با چرت و پرت‌های خوندنی قبلش اگه الان بگن یک جمله، فقط یک جمله بگو که این کلاس در مورد چیه نمی‌تونم یعنی واقعا نمی‌دونم و … ادامه‌ی خواندن→

داستانامو با تو تموم نمی‌کنم می‌ترسم

تب‌ها صفحه‌ها شبکه‌های اجتماعی شبکه‌های اختصاصی فارسی انگلیسی حتی آلمانی سافاری، فایرفایکس، کروم، اپرا همه ارور ۴۰۴ می‌دهند کجایی؟

تقصیر اون سیاپوشای ترسناک لب آب بود، وگرنه من می‌خواستم یه سخنرانی بزرگی بکنم در خصوص اینکه چقدر دلت گنده است و چقدر معلومه که وقتی بشکنه دردش عمیقه بسکه مهربونه و نمی‌شه شکستش.

با حافظ هم‌ذات پنداری نکرده بودیم که اونم امشب حاصل شد: اونجا که می‌گه شوق لبت برد از یاد حافظ درس شبانه ورد سحرگاه

دل دوستم درد داشت و من بلد نبودم خوبش کنم. فقط خواستم حواسشو پرت کنم، واسه همین هی از تو حرف زدم. آخه دل خودمم درد داره.

راستش ترسناکه نباید بگم اما یه ضرب‌المثلی هست تو مغولستان خارجی می‌گن زنایی که سی‌ سالشون میشه همون لحظه‌ای که سی ساله می‌شن یه چیزی تو چشاشون برق می‌زنه بعد این برقه می‌مونه تا بمیرن فکر کن با این اندازه … ادامه‌ی خواندن→

-بعدش به یه جاده یه طرفه رسیدم -خب؟ -هیچی. هی رفتم رفتم رفتم. نه تمام می‌شد، نه چراغ داشت،‌ نه می‌شد دور زد. -خب بعدش؟ -هیچی. هنوز دارم می‌رم.

آها وقت گرفتم برم جرم‌گیری حالا دیدی یه وقت خواستی پیدا بشی منو هم ببوسی اما لطفا زودتر از آخر ماه پیدا نشو نوبتم بیست و پنجمه

به جای ادم‌کشی رفتم دندون‌پزشکی زر می‌زدم خب بعد پیاده اومدم خونه رفتم سر راه چنگک لی رو قرض گرفتم یه حال اساسی دادم به باغچه و شمعدونی‌ها عرق کردم سم زدایی بشم درخت لیمو دیگه چوب نمی‌خواد کنارش خودش … ادامه‌ی خواندن→