بایگانی دسته: بلوط

پنجره

می‌تونست یه روز معمولی باشه. مثل همه روزهای اول بعد از تعطیلات. می‌تونست همون ساعت چهار، وقتی دفتر خالی شده بود، کامپیوترها رو خاموش کنه، سرکی به اتاق‌ها بکشه، درها رو ببنده، سوار آسانسور بشه، دکمه طبقه اول رو بزنه، … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای پنجره بسته هستند

یک ماه بعد که خاکستر مادرم را رسما تحویل گرفتم ظرف خاکستر را نزد دایی‌ام ، به باغ او و به کنار برجک سوزنبانی، که در باغ به پا کرده بود، بردم و دایی‌ام به دیدن ظرف خاکستر ندا داد: … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای … بسته هستند

شبانه – جمعه

مدت‌هاست دلم می‌خواد یه کاری واسه دل خودم بکنم. کاری که هدف خاصی پشتش نباشه. کتاب‌های که می‌خونم محدوده به درس و مشق و تحقیق، اشپزی واسه شکم پر‌کردن، کار برای پول و کارهای داوطلبانه هم برای اینکه لابد باید … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای شبانه – جمعه بسته هستند

نرمالیته

دوست هیجده‌ساله‌ام رو بابا و مامان دندونپزشک پولدارش از خونه بیرون انداختند. نه واسه اینکه لزبینه بلکه واسه اینکه دوست دخترش سیاه پوسته. پاییز ترم اولش بود و وقتی با این رفیق ما دوست شد اومد بین ماها. یه وقت‌هایی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای نرمالیته بسته هستند

دانشگاه یک هفته‌ای تعطیل است و من خانه نشینم. سال‌های قبل که کار تمام وقت اداره‌ای داشتم حال و هوای کریسمس و سال نو میلادی را بیشتر حس می‌کردم. شاید هم به خاطر وضع اقتصادی ما و ملت باشد که … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

۷۲۹*

خواستم بنویسم: «واقعیتش اینه که نوشتن یا ننوشتن، بایکوت کردن یا نکردن و تظاهرات رفتن یا نرفتن هیچ تغییری در وضعیت موجود ایجاد نمی‌کنه، فقط واسه دل خود آدم خوبه که بدون طرف بی‌تفاوتی رو نگرفته.» بعد دیدم یه ذره … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای ۷۲۹* بسته هستند

عجم جماعت

جالب است که ما ملت عجم را نباید با دولتمان یکی‌کنند، چرا که ملت ما با دولتمان فرق دارد و هیچ دولتی در این سی سال نماینده این ملت بزرگ نبوده و هزار و چهارصد و اندی سال است که … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای عجم جماعت بسته هستند

گلوله برفی

یک: آخر هفته است. برف آمده. موقع اسکی و برف بازی‌است. تعطیلات است دیگر. توی راه تاهو، دست یکی می‌خورد به ایستگاه رادیو و به جای آهنگ یه لحظه می‌رود روی اخبار. دویست و خورده‌ای در غزه کشته شدند. یکی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای گلوله برفی بسته هستند

و اما تولد آقای عیسی

این آقای عیسی یه چیزی نزدیک به دوهزار و دوازده سیزده سال -چهار پنج سال زودتر از اون‌چیزی که بعدها سال تولدش شناخته شده- یه جایی در ده کیلومتری جنوب اورشلیم بدنیا اومده و بنابر روایات اولیه تولدش هیچ هم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای و اما تولد آقای عیسی بسته هستند

چه خبر؟

حمیدرضا و کتی پرسیده‌اند که چه خبر؟ والا سلامتی. قربون شما. نفسی میاد و میره. زندگی من که اینجا ولوست همیشه. باید فکر کنم ببینم چی بنویسم که شما ندونید. یکم: اینو که دیگه حتما می‌دونید که چندماهی هست از … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای چه خبر؟ بسته هستند