بایگانی دسته: بلوط

سوم می دوهزار و یازده

الان زیر یک پلی در پراگ نشسته‌ام. دلم می‌خواست خانه خودم بودم. یعنی نه. خانه نه.بیرون بودم. هوا سرد و بارانی بود. بعد من می‌آمدم خانه. بخاری از صبح روش مانده بود و خانه گرم بود. می‌آمدم دوش اب گرم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای سوم می دوهزار و یازده بسته هستند

دوم می دوهزار و یازده

تب کرده بیدار شدم. فکر کردم حتما عاشقت شده‌ام. وگرنه دلیل دیگری برای تب کردن نبود. گفتم باید بهت بگوییم. یک عمر داد زده بودم که ملت عاشق می‌شوید، ادا و اطوار درنیاورید بروید به طرف بگویید. یک ایمیل زدم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای دوم می دوهزار و یازده بسته هستند

یکم می دوهزار و یازده

-این رنگا چیه تو چشمت؟ این لکه‌های قرمز و قهوه‌ای؟ -چه می‌دونم. هزارتا رنگ هست توش. سطل رنگ پاشیدن انگار بهش -رنگ نداره، سگ داره.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای یکم می دوهزار و یازده بسته هستند

سی‌ام آپریل دوهزار و یازده

-حالا طرف کی هست -باد بی‌سامان -ببین. اسم و فامیلیش مشکوکه. مطمئن باش راست می‌گه بهت.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای سی‌ام آپریل دوهزار و یازده بسته هستند

ما سی‌ ساله‌ها همونقدر بدبختیم که بابا ننه‌های پنجاه شصت سالمون، تخم و ترکه‌های نبسته‌مون، به بدختی ژان والژان، به بدختی اکس اکس نود آسیموف، به بدختی قابیل. فقط ما سی ساله‌ها جنس بدبختی همو خوب می‌دونیم. یه مغلمه‌ای از … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

لعنتی لعنتی لعنتی لعنتی بوم و رنگای منو پس بده بی‌رنگ لعنتی بوم و رنگای منو پس بده

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

یه بار هم می‌شه که تو تو این دنیا نباشی بالاخره یه شب تو شراب می‌خوری و من نه یه شب تو های می‌شی و من نه اون وقت منم خبیث می‌شم میام جلوت می‌شینم می‌گم این چندتاست بعد تو … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

دارم از این هجم کلمه می‌ترکم یه زمین تر لازم دارم که پابرهنه برم روش بدوم برم سمت فرودگاه و برم برم به هیچ‌ جا بلیطش رو خریدم از پرایس‌لاین دات کام بیا بشین رو به روی من بیا قصه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

بیا بریم دم خونه من اونجا یه اقیانوس بزرگ هست که بهش می‌گن اقیانوس آرام آروم نیست پدرسگ اونم دروغ می‌گه من یه حال ترسناکی دارم نمی‌دونم از بی‌رنگی یا از پررنگی چشام کور، دستام فلج چرا همین امشب، همین … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

چراغ تلفن چشمک نمی‌زند. این یعنی پیغام تازه‌ای نداری. مثل هر روز

دارم می‌گردم هذیان سایه‌ام را پیدا کنم در تاریخ بی‌زمانش. می‌ترسم گریه می‌کنم اینجا تاریک است. خیلی خیلی باید نامه بنویسم. باید شروع کنم به نامه نوشتن کاش اینجا اینقدر تاریک نبود کاش من اینقدر دور نبودم کاش گل بنفشه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای چراغ تلفن چشمک نمی‌زند. این یعنی پیغام تازه‌ای نداری. مثل هر روز بسته هستند