بایگانی نویسنده: لوا زند

از اینهمه هایپر بودن – بیش فعالی- خسته شدم. داروهایی که باید بخورم برای مشکل خوابم- که روز نخوابم که شب بتونم بخوابم- مزید بر علت شده. بیش فعالی و عدم تمرکزی که اغلب همراهشه، فقط به از این شاخه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

بیست و یکی دو سالم که بود یه مدت سه چهارماهی با یه پسری دوست بودم که تازه از یه رابطه‌ای اومده بود بیرون و حالش بد بود و داغون و من شده بودم سنگ صبور و دردل و این … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

من هیچ وقت همخانه نداشتنم. همخانه به معنای کسی که دخل و خرجمان جدا از هم باشد. یا بهتر بگویم هر وقت با کسی هم که زندگی می‌‌کردم وقتی می‌رفتم سر یخچال، فکر نمی‌کردم چی مال من است چی نیست. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

یک کاری کردم بس غریب. رفتم توی سایت گودریدز ثبت‌نام کردم که خیر سرم تابستان است، بدانم بقیه چه می‌خوانند که اگر خوب است من هم بخوانم. اپلیکشن آیفونش را دانلود کردم و تقریبا همه این اپلیکشن‌ها اول از آدم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

بسکه زندگی خودم تو کوچه ریخته و دیگه هیچی برام مهم نیست، نمی‌فهمم معنای «خصوصی» رو. اگه از کسی اینجا چیزی نوشتم که باعث رنجش شد یا مسایل دوستانه خصوصی بود که نباید بلند می‌گفتم، معذرت می‌خوام. واسه همینه آدم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

نثر Augusten Burroughs را خیلی دوست دارم. یک مدل طنزی دارد که دیالوگ‌های کوتاه است با شرح فضای بسیار قوی. آدم حس می‌‌کند توی فضا نشسته و دارد یک استندآپ قوی می‌بیند. بر خلاف شرح فضای عالی، شخصیت‌پردازی‌اش قوی نیست، … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

آخه چرا این رفقای من می‌ذارن من مست برم تو اقیانوس، اما تلفنم رو ازم نمی‌گیرن؟ نه نه. دوباره نیافتاد توی اقیانوس. البته خدایش الان تازه فکر کردم که چرا مثل همیشه تو جیب شلوارم نبود که الان نابود شده … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

راستش من نمی‌دونم تو این موقعیت چی بهت بگم. شاید ع مشاور بهتری باشه. کله خری منو که می‌دونی. به من بود (یعنی اگه دیگه از این ماه بی‌خانمان و بی‌کار و بی‌پول نبودم) خودم برات بلیط می‌خریدم پاشی بری … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

می‌گم من باید فضایی خودمو داشته باشم. یه جا باشه شب خواستم تنها بخوابم برم اونور. یا تو خواستی تنها بخوابی بری اون‌ور. می‌گه ها؟ می‌گم دراز مدت با کسی زندگی نکردی بفهمی اینو.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

میگم اگه یه وقت اومدی خونه دیدی من دارم گریه می‌کنم نباید بیایی بگی چی شده. اما یه وقتایی باید بفهمی که من میخوام بیایی بگی چی شده. اینو دیگه خودت باید بفهمی.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند