راستش من نمی‌دونم تو این موقعیت چی بهت بگم. شاید ع مشاور بهتری باشه. کله خری منو که می‌دونی. به من بود (یعنی اگه دیگه از این ماه بی‌خانمان و بی‌کار و بی‌پول نبودم) خودم برات بلیط می‌خریدم پاشی بری بروکسل. واسه همینه که نباس از من بپرسی.
چند سال شده؟ به قول خودت دوازده سال. نه هست و نه نیست. یه جور موقعیت اره تو کون (سلام کیوان) راه کشتن آدما رو من تازه فهمیدم. یادته آقای رئیس رو دیدی و بعد چه زود مرد؟ مطمئنی خودت می‌خوای بروکسل رو ببینی و نمی‌ترسی که از بین بره؟ یعنی این سوال‌هایی هست که همیشه موقع عشق‌های قدیمی دوباره سرک کشیدن میاد سراغ آدم.
گفتم که. من آدم خوبی نیستم مشاوره عاقلانه بهت بدم. راستش اینکه بری ببینیش شاید عاقلانه‌ترین کار ممکن باشه حتی. می‌دونی که با یکی بودن همیشه آخرش رفتن داره و عشق تموم شدن داره. می‌تونی بمونی همینطور و هر از گاهی برگردی و موقع فیلم‌برداری از عرق و علف روی میزت، از عکس ده سالتون بالای طاقچه هم فیلم بگیری که اونم باشه وسط اون بساط خانوادگی. وقتی گفتی داماد خانواده، فکر کردم کاشکی نشه داماد خانواده که همینطور بمونه. سرنوشت داماد‌های خانواده ( ‌ها) رو که خودت می‌دونی.
مازوخیسم رفتاریتو هم میشناسم دیگه آخه. میخوای دردش بمونه. آخ امان از لذت این درد. اون روز که برام کپی پیست کردی و من نتونستم جواب بدم و آخرش جواب یکی دیگه رو گفتم بهت، راستش نمیدونستم چی بگم. به قول خودت همون جمله آخر که هیچ جوری نمیشه گفت معنیش چیه. خودش هم نمی‌دونه آخه. لامصب اره تو کون دو طرفه است.
فقط فکر کنم اون هی میخواد عاقل باشه بگه نمیشه. اما اگه این تئوری درست باشه، شاید اونم واسه اینه که می‌گه نه! شاید اونم می‌خواد بمونی. حالا اینو می‌گم باز از اون ور می‌زنم تو سرم میگم از زور مستی نتونستی بخوابی، میشه تئوری ندی.
نمی‌دونم. آخرش نمی‌دونم. فقط می‌دونم که باید به آدما رسید، زندگیشون کرد و بعد رفت. یعنی نه که آدم از اول بخواد بره، اما می‌دونی چی می‌گم دیگه. باید زندگیش کرد و گذاشت تا هر وقت که این تب هست، درد هست لذتشو برد و بعد هم هر کدوم چمدونشونو بردارن، همدیگه رو ماچ کنن و برن یه وری. برو زندگیش کن.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.