بایگانی روزانه: 10 آگوست 2011

دلم واسش تنگ شده. واسه چی نمیدونم. شاید فقط برای دیدنش و جاده.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

بعد از این جریانات هتل و مشکل با آژانس و همه غر زدن‌های ملت، با نیما رفتم شام خوردم. یعنی ساعت یازده دیشب از کافی‌نت برمیگشتم دیدم هنوز داره کار میکنه و هنوز اون بطری آب رو نخورده. گفتم بیا … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

دهم آگوست دوهزار و یازده

تبت- روز پنجم بعد از گذشتن- و البته توقف‌های طولانی- در دریاچه مقدس منسارور و رودخونه زرد– رودخانه مادر برای مردم تبت- رسیدیم به لهاسا. امروز دوباره تا ارتفاع پنج هزار متری رفتیم بالا. راننده مست مست بود. من ردیف … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای دهم آگوست دوهزار و یازده بسته هستند

بیست کیلومتر مونده به لهاسا و من هیچان زده‌ام. می‌د‌ونم که اصلا هیچ ربطی به تصویر ذهنی من نداره و احتمالا یک شهر چینی دیگه است با یه معبدی بالای کوه. اما من شهرهای «مقدس» رو دوست دارم. فکر می … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

هی فکر می‌کنم اینو بنویسم یا نه. اما خب اینا برداشت‌های منه که ممکنه با واقعیت هر کس دیگه‌ای یا تجربه هر کس دیگه‌ای متفاوت باشه. برای منِ مردم دوستِ بی‌خیال یه جوری سخته اینا رو گفتن. راستش طبیعت تبت … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند