بایگانی روزانه: 5 ژوئن 2011

پنجم ژوئن دوهزار و یازده

یه مقاله‌ای نوشته بودم در خصوص اهمیت آموزش جنسی در ایران و اینکه چقدر و چرا ایران به این نوع آموزش‌ها احتیاج داره. یه جایی هم صحبت کرده بودم از اینکه خیلی از زن‌های ایرانی بدنشون رو نمی‌شناسن و با … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای پنجم ژوئن دوهزار و یازده بسته هستند

از زمانی بی‌زمان- ۹

‫به همون خدای مادر جنده ای که نیست‬ ‫وقتی میگم نمیفهمی‬ ‫حق دارم دیگه‬ ‫بابا‬ ‫مسسله اون بوسه کوفتی نبود‬ ‫یعنی بود‬ ‫وسوسه خالص بود‬ ‫سکس بود‬ ‫یعنی چطور بگم‬ ‫ای مرده شور کلمه رو ببرن که نیست‬ ‫یعنی اون … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای از زمانی بی‌زمان- ۹ بسته هستند

از زمانی بی‌زمان- ۸

‫هیچی به من ربطی نداره‬ ‫من لابد هستم یه جایی‬ ‫اون وسط‬ ‫تو خیالای تو‬ ‫تو هستی‬ ‫تو خیالای من‬ ‫همین‬ ‫نزدیک نباید بشیم‬ ‫دور باید بمونیم‬ ‫نباید ببوسیم‬ ‫نباید تن بدیم‬ ‫نباید هیچ‬ ‫هیچ‬ ‫هیچ‬

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای از زمانی بی‌زمان- ۸ بسته هستند

از زمانی بی‌زمان- ۷

‫ببین حاجی‬ ‫من نمیخوام برینم به فانتزی ات دوباره‬ ‫ولی من اینا نیستم‬ ‫بابا من هم یه بدبخت مثل بدبختای دیگه‬ ‫زیادی بزرگش نکن ‫من کوچک‬ ‫من گناهی‬ ‫محتاج بغل‬ ‫محتاج تن‬ ‫من کوچولوی بی دفاع گناهی‬ ‫که جمع شدم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای از زمانی بی‌زمان- ۷ بسته هستند

از زمانی بی‌زمان-۶

‫دارم قهقهه میزنم‬ قهقهه ‫من همبازی خوبی انتخاب کردم‬ ‫بالاخره یه حریف پیدا کردم‬ ‫من تو آسمونم ‫من الان تو آسمونم ‫یک شیطان پیدا شد بالاخره یکی ‫یکی تونست بیاد بگه من هم شاید‬ ‫ببین‬ ‫شاید‬ ‫شاید‬ ‫هنوز نمیدونم‬ ‫اومده … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای از زمانی بی‌زمان-۶ بسته هستند

از زمانی بی‌زمان- ۵

‫صبر کن کلمه پیدا کنم‬ ‫یعنی نمیدونم‬ ‫فاک‬ ‫کلمه گم شد‬ ‫من سردمه‬ ‫خیلی سردمه‬ ‫لحظه خوبه‬ ‫سردمه‬ ‫سردمه ‫سردمه‬ ‫جهنم من سرده‬ ‫جهنم من پر از یخه‬ ‫سرده‬ ‫اب سرد داره‬ کی بود می‌گفت که ‫من سردم است و … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای از زمانی بی‌زمان- ۵ بسته هستند

از زمانی بی‌زمان -۴

‫بازی اخر دار‬ ‫مال مردای عادی‬ ‫زنای عادیه‬ ‫مال تو نیست‬ ‫من تو رو ساختم‬ ‫واسه بازی بدون آخر‬ ‫فقط وسوسه‬ ‫فقط وسوسه ‫ناب ناب ناب‬ ‫تو مثل زنا و مردای عادی‬ ‫هر روز من که‬ ‫میکنمشون نیستی ‫نیستی ‫می … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای از زمانی بی‌زمان -۴ بسته هستند

از زمانی بی‌زمان-۳

‫عاشق این مدل حرف زدنم با تو‬ ‫بعد تجسم ‫میکنم‬ ‫اون قیافه تخمی مسخره ات رو‬ ‫وقتی داری میگی‬ ‫خانوم خودش روغن کاره‬ ‫و من این جا‬ ‫پشت همه چی‬ ‫اون درختا و کوهها و دریاچه ها‬ ‫دارم گر میگیرم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای از زمانی بی‌زمان-۳ بسته هستند

از زمانی بی‌زمان -۲

‫ساکت نباش‬ ‫برقص‬ ‫حرف میخوام‬ ‫تشنه شدم‬ ‫حرف بزن‬ ‫داد میزنم‬ ‫اگه حرف نزنی‬ ‫داد میزنم‬ ‫من الان سلطنت میکنم‬ ‫الان هرچی من بگم هست‬ ‫تو باید گوش کنی‬ ‫وگرنه میکشمت‬ ‫مثل اون زن بدبختی که دیروز کشتمش‬ ‫که شوهرش … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای از زمانی بی‌زمان -۲ بسته هستند

از زمانی بی‌زمان -۱

‫من دارم بین خطوط پرواز کننده‬ ‫پرواز کننده چی میشه فارسیش‬ ‫تایپ میکنم‬ ‫ایراد میگرم از نوشته های کوفتی تو‬ ‫چون اگه تو به همه اینها‬ ‫اینجوری که تو فنتزی ات هست از زن رها‬ ‫میرسیدی‬ ‫رها نبود‬ ‫قید بود‬ … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای از زمانی بی‌زمان -۱ بسته هستند