مادربزرگ گلم از ایران زنگ زده از مادرم می‌پرسد که «وچه جان! این بچه این‌همه سال درس خوانده و هنوز هم تمام نشده، آخرش قرار است چه کاره شود.» زنگ می‌زنم با همان مازندرانی دست و پا شکسته‌ای- که کلا مایه تفریح همه است- می‌گویم که گت ننا جان! اگه قرار بود کاره‌ای بشوم که تاحالا شده بودم. دارم می‌‌خوانم کسی نفهمد قرار نیست کاره‌ای شوم. خودم هم نفهمم.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.