بایگانی ماهیانه: مارس 2009

زور نزن، من زورم بیشتره

هفته قبل که مایکروسافت هشت صفحه را خورد. امشب مثل بچه آدم نشسته بودم از ساعت هشت شب یک صفحه سوال باز بود که باید بهشان جواب می‌دادم برای فردا. سوال‌ها را می‌شد همه شان را یک زمان کپی کرد … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای زور نزن، من زورم بیشتره بسته هستند

یکشنبه عوضی همچنان ادامه دارد

بدنم کرخت است. حس می‌کنم چیزی زیر گوشتم، در همه جای بدنم، سنگین‌تر شده است. سینه‌هایم را نمی‌توانم تکان دهم. انگار سم ریخته باشند توی تنم. دستم، دست‌هایم دارند جدا می‌شوند از بازوهایم. شهوت تراشیدن مویم را پیدا کرده بودم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای یکشنبه عوضی همچنان ادامه دارد بسته هستند

Lost in Calendars

امروز فقط یک پانزده مارچ گس خنثی سرد در کنار اقیانوس آرام است نه یک بازار تجریش ماهی قرمز و سمنو و تخمه ژاپنی در بیست و پنجم اسفند دلتنگی هرساله دم عید نیست «رفرش» کردن یک جای خالی‌است و … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای Lost in Calendars بسته هستند

اصل بیست و هشتم

در هرحال زندگی قبل از شما هم به همین شدتی که الان جریان داشته، یحتمل جریان داشته. اگر ظرفیتش را ندهید، اسمش را به گوگل ندهید که برایتان آمار بگیرد.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای اصل بیست و هشتم بسته هستند

فاصله*

در فاصله نفس‌گیر بین خواندن ایمیل‌های شبانه تو و گرم شدن آب دوش بین دیدن اولین اردک‌های پای پله و بلند کردن سه چرخه آبی پسرک همسایه از سر راه در فاصله گرداندن سویچ تا پخش صدای ترک سوم و … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای فاصله* بسته هستند

خب من یک اسفندی خیالباف اشکش دم مشکشم. در این اصلا شکی نیست. برخودم و همگان هم بارها ثابت شده. این اشک در دم مشک بودن هر از گاهی زیربار فشار زندگی گم می‌شود (‌از این ترکیب فشار زندگی خوشم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

eau de parfum

ترکیب بوی عطر از شب مانده بر تن من و دود سیگاری که تو ساعت هفت و چهل و پنج دقیقه صبح، بعد از عشقبازی‌مان،‌ خوابیده، می‌کشی فرمولیست که هنوز مانده جادوگران خیابان‌های پاریس به آن برسند

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای eau de parfum بسته هستند

عاشقتم مایکروسافت!

دوشبانه روز است که مثل اردک رو‌ی یه پا در کتابخونه می‌خوابم. ساعت دوازه ظهر نوبت تحویل دادن این تکلیف است. یعنی چهل و پنج دقیقه دیگر. کله سحر آمدم دفتر و شروع کردم نوشتن نهایی را. از ساعت هفت … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای عاشقتم مایکروسافت! بسته هستند

آپشن

گزینهMore About را در منویOptions فیس بوک برایت فعال کرده‌بودم گفت که در آینده قصه‌های بیشتری از تو خواهم شنید. یا فیس‌بوک دروغگو است یا تو قصه‌هایت را جای دیگری می‌گویی.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای آپشن بسته هستند

زنان این‌ روزهای زندگی من

به بهانه هشت مارسی که گذشت زن اول: زنگ زده است به مرکز ما. شوهرش دست بزن ندارد، اما بددهن است. خرجی می‌دهد،‌ اما صدایش می‌کند خر و حیوان. بجه‌هایش را دوست دارد. می‌گوید نمی‌خواهم از خانه در بروم. اما … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای زنان این‌ روزهای زندگی من بسته هستند