فاصله*

در فاصله نفس‌گیر بین خواندن ایمیل‌های شبانه تو و گرم شدن آب دوش
بین دیدن اولین اردک‌های پای پله و بلند کردن سه چرخه آبی پسرک همسایه از سر راه
در فاصله گرداندن سویچ تا پخش صدای ترک سوم
و بین زرد و قرمز شدن اولین چراغ سرراه تا آخرین سبقت مسیر،‌بدون راهنما
در فاصله ایستادن در صف چایی و انتخاب بین خوردن یا نخوردن کیک گردویی پشت پیشخوان
در هنگام خوردن چایی و کیک گردویی و سه باره خواندن ایمیل‌های دیشب تو
در فاصله بین اولین کلاس و دیدن نمره امتحان میان ترم،‌بی
و در همه وقتی که مصطفی کمال روی چرچیل را در نبرد گالیپولی کم کرد
حتی آنزمان که امیر فیصل به برکت انقلاب روسیه از دسیسه انگلیسی‌ها باخبر شد
در فاصله بین کاهو و فلفل و خردل تند روی مرغ و بیکن
و آب سیب صددرصد طبیعی(رویش نوشته بود) زیر درخت بلوط وسط دانشگاه
در فاصله به تو نوشتن که جای سرت روی پای من خالی‌است و آفتاب بهانه تو را دارد
تا همان سه ثانیه بعد که جوابت برسد که من که آنجایم، منتهی نامریی
و در فاصله نفهمیدن دورکهایم و توتم‌هایش تا خیال‌بافی برای گذران وقت کلاس
رویا بافتن برای چای دم کردن روی آتش، چای بعد از ناهار، بعد از سیگار،‌بعد از عشق‌بازی
در فاصله پارک کردن ماشین تا رسیدن به خانه، گل‌هایت را روی میز دیدن، به سبزه‌هایت آب دادن
کتاب‌ها را بیهوده ورق زدن،‌ساعت‌ها را کشتن، به کتابخانه نرفتن، کافه را ترجیح دادن
در فاصله بین آماده شدن چایی بهار نارنج در میشکاس و پیدا کردن پریز برق خالی
ننوشتن، نخواندن،‌شعر بافتن، بهانه بهار را گرفتن،‌عکس‌هایت را دوره کردن
در فاصله هفت دقیقه‌ای میشکاس تا خانه، هفت بار برای تو نوشتن، هفت بار اسمت را دیدن
در فاصله مسواک نزدن، پماد روی تبخال مالیدن، به کرم دور چشم انگشت نشان دادن
در فاصله آخرین بار تو را تجربه کردن تا بسته شدن پلک‌ها
در فاصله هیچ بین تن من و بوی تو
تو را نفس می‌کشم.
*****
*این فقط یک عنوان بی‌معنی است

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.