بایگانی ماهیانه: نوامبر 2008

روزمره- پنج‌شنبه

خیلی کم مریض می‌شم. شاید دهه‌ای یکبار، اما وقتی بیافتم درست و حسابی می‌افتم. یک آنفلونزایی گرفتم که هیچ وقت سابقه نداشته به همراه یک تب و لرز خیلی شدید. امروز دوتا تکلیف داشتم. به استادهایم ایمیل زدم که مریضم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای روزمره- پنج‌شنبه بسته هستند

کمک به یک دانشجوی دکترا

سارا، دوست خوب من، دانشجوی مقطع دکترای روانشناسی ( مشاوره خانواده به صورت تخصصی‌تر) و با تمرکز روی روابط بین فرهنگی و تطابق فرهنگیه که برای نوشتن پایان‌نامه‌اش به دنبال زوج‌های (مزدوج) ایرانی و آمریکایی/اروپایی (‌زن ایرانی- مرد آمریکایی/اروپایی) می‌گرده … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای کمک به یک دانشجوی دکترا بسته هستند

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

در شهر چه خبر؟

UC Davis Comparative Literature and Religious Studies programs present: Dick Davis Professor of Persian Literature, Ohio State University Bita Daryabari Professor of Persian Letters, Stanford University “Vis and Ramin: A Medieval Persian Romance” Monday, November 10 ۸ pm @ AGR … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای در شهر چه خبر؟ بسته هستند

افق روشن

آرامم. بعد از مدت‌ها آدم بزرگ بودن، کاری را کردم که دلم خواست و تصمیمی گرفتم که حتی اگر یک روز پشیمان شوم، می‌دانم که در لحظه درست‌ترین تصمیم ممکن بود. طوفان درونم آرام‌تر شده و سرم سبک‌تر (‌این ممکن … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای افق روشن بسته هستند

یه سری واژه ها رو باید دیگه فراموش کرد،‌چون اصلا وجود ندارند دیگه. شاید هم اصلا از اول وجود نداشتند و فقط اسمشون رو ما شنیده بودیم با یه تعریف تو فرهنگ لغت. از این لغات فراموش شده شاید اینجا … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

روزمره- پنج‌شنبه

۱. انتخابات زهر شد با تلخی زهری که هم ولایتی‌های عزیز به کام قانون ازدواج همجنسگراها ریختند. حال همه سرکار گرفته‌است و هیچکی دل و دماغ حرف زدن نداره. ۲. زشته آدم به استادش بگه گاو؟ مهم هم نیست اگه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای روزمره- پنج‌شنبه بسته هستند

هی می‌شینی نقشه می‌کشی که وقتی ببینی‌اش اصلا امون ندی حرف بزنه، پرتاب کنی خودتو هی بگی دلت چقدر تنگ شده و چقدر حرف زدی تنهایی باهاش و چقدر نوشتی براش و چقدر نگران شدی و چقدر خواستیش و چقدر … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

Vote No on 8

من نمی‌دانم چرا صبر کردم اینها را ساعت سه صبج انتخابات بنویسم، به حساب عقب‌ماندگی کلی از زندگی لابد باید گذاشتش. انتخابات که انتخاب بین بد و بدتر است، بروید به هرکه دلتان خواست رای دهید، اما اگر می‌توانید رای … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای Vote No on 8 بسته هستند

این هم از همان جملاتی‌ است که گاهی باید تمام قد ایستاد و در روی طرف گفت: (‌گیرم که اینجا دیگر لبخند لازم نیست)‌ صبر کن اولین عاشق سمج – که دست برقضا می‌داند و خوب هم می‌داند در یک … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند