بایگانی ماهیانه: جولای 2011

بیروت- ۵ هیچی دیگه. تقریبا تا دوی عصر اونجا بودیم و هرکی واسه خودش یه گوشه رفت خلوت کرد و بعد هم جمع شدیم برگشتیم. تو راه هم من هوس جیگر کردم که رفتیم یه ساندویچی کر و کثیفی خوردیم. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

بیروت- ۴ رفتیم دو سه تا از دوستای آقای جین رو برداشتیم و راه افتادیم. یکی‌شون معمار بود و نقاش و تو یه گروه موسیقی هم گیتار می‌زد. یکی دیگه هم طراح داخلی بود و مربی صخره نوردی. یک‌دیگه هم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

بیروت-۳ از کرم الزیتون که اومدیم بیرون،‌ با ماشین آقای جین رفتیم «منطقه سلطنتی‌ حریری.» رفیق حریری،‌ نخست‌وزیر ترور شده لبنان، که این روزها باز دادگاهش هم به شدت داغه، ظاهرا آدمی بوده که همه (یعنی هم مسیحی‌ها و هم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

هفدهم جولای دوهزار و یازده

بیروت- ۲ بعد از هوا کردن پست دیروز، اقای صابخونه‌ام که جین بود،‌ یعنی بعد فهمیدن جان یا همون ژان فرانسوی هست و به خارجی‌ها میگه جین، اومد دنبالم که بریم بیروت گردی. این آقای جین خودش معماره و خب … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای هفدهم جولای دوهزار و یازده بسته هستند

شانزدهم جولای دوهزار و یازده

بیروت-۱ ساعت چهار صبح رسیدم به فرودگاه بیروت. یک عروس و دامادی از یک پرواز دیگر هم به زمین نشسته بودند و یک گروه با ساز و دهل و طبل آمده بودند به استقبالشان. ساعت چهار صبح. شهر گرم، دعوای … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای شانزدهم جولای دوهزار و یازده بسته هستند

پانزدهم جولای دوهزار و یازده

نمی‌دانم چرا از سوفیا/ صوفیا (دیدم با هر دوتا دیکته موجوده) یک جور انتظار خاصی داشتم. یعنی انگار برای استانبول آمده بودم. یا شاید هم خوب است و من غمگینی خودم را در صورت شهر و مردم می‌بینم. از آن … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای پانزدهم جولای دوهزار و یازده بسته هستند

چهاردم جولای دوهزار و یازده

برگشتم برلین. انگار همه شهر در دست احداث است. همه جا پر است از سیم و نرده و لوله و علامت‌های کارگران مشغول کارند. برلین گرم و شلوغ و پر از توریست است. من خیلی برلین را نفهمیدم. می‌دانم طرفدار … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای چهاردم جولای دوهزار و یازده بسته هستند

سیزدهم جولای دوهزار و یازده

اینکه تو سی‌سالگی دوباره شروع کنی واسه استقلال خودت بجنگی خیلی زور داره.. اینها دعواهای هفده هجده سالگی ما بود. نمی‌کشم دیگه.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای سیزدهم جولای دوهزار و یازده بسته هستند

دوازدهم جولای دوهزار و یازده

همچنان به روستا گردی در ممالک پروس مشغولم. اینجا سبز و زیباست. مردم آرامند و در این ایالت‌های سویسی که من دیدم، یک جوری انگار از در و دیوار ثروت مردم معلوم بود. حالا یا ثروت یا رفاه یا یک … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای دوازدهم جولای دوهزار و یازده بسته هستند

یازدهم جولای دوهزار و یازده

احتمالا خدا اول آمده روستاهای سویس را دیده، بعد دستور داده بهشت را از روی آن کپی کنند. روی جی پی اس زدم که از جاده‌های اصلی نرو و این یکی بهترین «ور رفتن»های عمرم بود! یعنی یک چیزی می‌گویم، … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای یازدهم جولای دوهزار و یازده بسته هستند