بایگانی ماهیانه: جولای 2011

بیست و سوم جولای دوهزار و یازده

بیروت- ۱۳ صبح می‌خواستم برم یه غاری رو که بیرون لبنان هست و می‌گن فوق‌العاده است رو ببینم که این برو بکس لبنانی گفتن که می‌خوان برن یه جایی و اگه قول بدم که هیچ جا نگم و ننویسم کجاست … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و سوم جولای دوهزار و یازده بسته هستند

بیروت- ۱۲ اینطورام نیست که وقتی اینور اونور می‌رید همه چی خوب باشه و همه آدم باشن و کمک کنند و مزاحمت ایجاد نشه و همه جا امن باشه. یه پسره لهستانی – از کوچ سرفینگ- ایمیل زد که دیدم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

بیست و دوم جولای دو هزار و یازده

بیروت- ۱۱ قرار شد شب برم خونه یه دختری که شش تا سگ داره و هشت تا گربه و یه سری طوطی و لاکپشت و این صحبت‌ها. همدیگر رو گم کردیم و من هم تلفن نداشتم و دیگه آخرش یه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و دوم جولای دو هزار و یازده بسته هستند

بیروت- ۱۰ یک آقایی که از تو کوچ سرفینگ فهمیده بود من بیروتم ایمیل زد که ای لایک تو سی یو و از این حرفا. من هم خسته بودم، اما کلا حرامه که آدم شب بمونه تو خونه توی بیروت. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

بیست و یکم جولای دوهزار و یازده

بیروت- ۹ با املییا (سوئد) و توماس (فرانسه)‌ پا شیدیم رفتیم طرابلس لبنان. دو ساعتی شمال بیروت. قرار بود صبح زود بریم، اما مستی دیشب امون نداد و سر ظهر را افتادیم. با یه اتوبوس سیر و سفر طوری رفتیم. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و یکم جولای دوهزار و یازده بسته هستند

بیستم جولای دوهزار و یازده

بیروت- ۸ صبرا و شتیلا بچه‌ها میدون تیونه پیاده‌ام کردند و قرار شد چهار ساعت دیگه یه جایی منو دوباره ببین. می‌خواستم تنها برم. از میدون تیونه باید یه ده دقیقه تو خیابون جمال عبدل‌ ناصر به سمت جنوب غربی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیستم جولای دوهزار و یازده بسته هستند

دو صبحه. خوابم نمی‌بره. با پیژامه و دمپایی و لچک به سر اومدم لب ساحل راه برم. ملت هنوز دارن می‌خورن و می‌خندن و قلیون می‌کشن. منم شجریان داره تو گوشم می‌خونه ز من نگارم حبیبم خبر ندارد کجا رود … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

هی با موس روی عکسات اینور اونور می‌رم. دلم خواست بودی می‌رفتیم لب دریا هیچی نمی‌گفتیم من فقط دستاتو هی فشار می‌دادم. کرسر موس هم به تو نزدیک‌تره از من. لااقل اون توی کامپیوتره، نزدیک‌تره به عکسای تو چرا نمی‌ری … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

نوزدهم جولای دوهزار و یازده

بیروت-۷ خب اگه به شما می‌گفتند قیمت عوض کردن بلیط فقط میشه ۱۴ دلار شما اینکار رو نمیکردید پنج روز بیشتر بمونید بیروت؟ خب من کردم. بعد خوشحال گرفتم خوابیدم تا لنگ ظهر. بعد کار کردم تا عصر. الان هم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای نوزدهم جولای دوهزار و یازده بسته هستند

هجدم جولای دوهزار و یازده

بیروت- ۶ تا عصر کار کردم بعد رفتم بگردم. سر از مسجد حریری در آوردم که در بخش مرکزی شهره. رامون ندادن. یعنی مانتو دادن و روسری سرمون کردیم تا همه دکمه‌هاشو هم نبستم، اجازه ندادن. البته یک آقای برادر … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای هجدم جولای دوهزار و یازده بسته هستند