مرا در توییتر دنبال کنید
توییتهای منبلوط را در ایمیل بخوانید
بایگانی ماهیانه: آگوست 2009
میدانی گاهی آرزو میکنم کاش کلمه برای تو همین کلمه بود. یعنی یک چیزی برای انتقال آنچه در ذهن من است. بیا حالا فلسفی به قضیه نگاه نکنیم که آیا کلمه ذهنیات مرا شکل میدهد یا ذهنیات من چیزی ورای … ادامهی خواندن
منتشرشده در بلوط
دیدگاهها برای بسته هستند
گفتم خب مامان باباش خوبن؟ گفت مامانش که آره خوبه، باباش هم لابد خوبه. بعد یه ذره ساکت شد ادامه داد: باباش شهید شده. بعدش من ساکت شدم. بی جهت لابد.
منتشرشده در بلوط
دیدگاهها برای بسته هستند
بین همه این شعارها-ازهمان روز اول ماجرا-، این شعار «نترسید، نترسید، ما همه باهم هستیم» مو بر اندامم سیخ میکرد. هنوز همان است اگر حتی حسش قویتر نشده باشد. نترسید، نترسید…نترسم، نترسم….نترسم.
منتشرشده در بلوط
دیدگاهها برای بسته هستند
هیچم اینطور نیست که یاشار که بزرگ شد قبولی بگیره و بیاد خارج و اولدوز هم تو همون محل شوهر کنه و الان هم دوتا بچه داشته باشه. اگه اینها الدوز و یاشار قصههای صمد باشن، الان دارن باهم یه … ادامهی خواندن
منتشرشده در بلوط
دیدگاهها برای بسته هستند
آگهی
راه بندان بود من دیر رسیدم تو رفته بودی و صفحه دوست یابی روزنامه پاره بود
منتشرشده در بلوط
دیدگاهها برای آگهی بسته هستند
هوس شعر کردم. از همانها که یک کلمه زورکی تویش میچپانی که فقط خودمان دوتا میفهمیمش. از آنها که اسم خیابان آخر و فرودگاه و مارک چمدان دارد.
منتشرشده در بلوط
دیدگاهها برای بسته هستند
ببین این قرار نبود نامه امشبت باشه، اما شده. خروس زری پیرهن پری فقط یه نوار قصه نبود. خروس زری پیرهن پری همه بچگی منه. همه بابای منه. همه اون خونه سه اتاقه است با دیوارای آجریش. اون ضبط سیاه … ادامهی خواندن
منتشرشده در بلوط
دیدگاهها برای بسته هستند
فکر کرده بودم یک وبلاگ دیگر باز کنم و شروع کنم آنجا نامه نوشتن. نامههایی که مخاطبشان تویی و نیستی. مثلا آخر هر شب، درست همان زمان که میایی و میپیچی به جانم، برایت بنویسم که چه گذشت و چطور … ادامهی خواندن
منتشرشده در بلوط
دیدگاهها برای بسته هستند
That Fucking Kiss
اگر احیانا به این فکر میکنی که این روزها چه میکنم یادت باشد که این زن همان دیوانهای است که میتواند روزها را با تو، نه در حسرت یک بوسه ، که در حسرت لمس ساده دستانت سر کند و … ادامهی خواندن
منتشرشده در بلوط
دیدگاهها برای That Fucking Kiss بسته هستند
یک وقتهایی فکر میکنم این آدمها عجب دلی دارند. پینوشت: هی نوشتم و پاک کردم. هرچه بنویسم شرح همین جمله است. این انسانها عجب دلی دارند.
منتشرشده در بلوط
دیدگاهها برای بسته هستند