روز کش دار

۱٫ انگشتر فیروزه ام را دوست دارم. هرچند نگینش کوچک است و من عاشق نگینهای بزرگم اما این را هم خیلی دوست دارم
پی نوشت اول: جوون! بیا بگو از کجا فهمیده بودی.
۲٫ با بی رحمی تمام رفته از تمام در و دیوار و کوه و بر و بیابان فیلم گرفته. تا ساعت چهار و نیم صبح نشستم بعضی از فیلم ها را دیدم. نتیجه اینکه صبح ساعت هشت زنگ زدم گفتم مریضم و نرفتم سر کار.
۳٫ رها روی دیوار روبروی خانه اسم بازیکنان محبوب رئال مادرید آن سالهایش را نوشته بود. کارلوس . بهکام. فیگو و شماره هایشان را. آخرش هم اسم خودش را نوشته بود با شماره صفر. آقای همسایه روبه رویی که کل دیوار را رنگ کرده آن یک قسمت را دست نخورده گذاشته. چقدر هر دفعه ما می رفتیم رویش با ذغال می نوشتم بارسلونا سرور رئاله!
۴٫ سه خط طلا! از راه دور وقتی از تهران کوه می رفتیم یعنی به منطقه کوههای مقدسمان نزدیک می شدیم. ارفه. گت او. عباسعلی و سنگر. کوه ها همان و سه خط طلای رضاه شاه هم همان.
۵٫ چقدر پیری از راه دور بد است. لابد بقیه هم با دیدن عکس ها ما همین فکر را کردند که چقدر پیری بد است. چقدر آدمها متفاوت پیر می شوند به مادر بزرگ هفتاد ساله خودم نگاه می کنم اما فکرم پیش هفتاد سالهای اینجاست. روزگار که می گویند این است لابد.
۶٫ دکتر دندانپزشکمان هنوز تابلویی را که من برایش با گونی و کاغذ های رنگی درست کرده بودم از دیوار مطبش پایین نکشیده. این را خیلی دوست داشتم. دکتر رضویان خدا بود. دندانپزشکی که ادم بخواهد به مطبش برود و آن را هم دوست داشته باشد باید موجودی ورای انسان باشد.
۷٫ خوب . حالا بنده اینجایم و سه روز و نصفی تعطیلی. چه کنیم که بهره برداری درست کرده باشیم؟ بروم دوباره ور دل بابا اینها و بقیه فیلمها را ببینم. وقتی تمام شد دوباره ببینم.
۸٫ دلم برای ایران تنگ شده. به پیام و مریم و پدر خیلی حسودیم می شود الان. حیف که امکان مسافرت حداقل تا دوسال دیگر نیست.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.