مقایسه یا نقد ؟

بدنیا اومدن و رشد کردن تو ایران و سرو کار داشتن با یه حکومت تمامت خواه که گاهی کوچکترین حقوق انسانی ما رو هم ندیده میگرفت ما رو جوری بار آورد که در برابر دیدن یه روزنه آزادی به به و چه چه راه بندازیم و اون رو بهشت موعود بدونیم.
تو جایی مثل ایران دولت یه عملکرد خیلی جالب رو در تمام این سالها نهادینه کرده اونهم اینکه برای دادن سرویسهایی که وظیفه اش هست ,و اصلا فلسفه بوجود اومدن دولت هم ارائه این خدمات هست, اونقدر سر ملت منت گذاشته و بهشون اون رو یاد آوری کرده و اون رو تو بوق و کرنا کرده که ملت همیشه ممنون باشن و فکر کنن دولت این رو نه به خاطر وظیفه که فقط برای خشنودی اونها کرده.
تو ایران دیگه طوری شده که اگه روزنامه ای توقیف نشه, فردی دستگیر نشه, پلی ساخته بشه, چاله ای پر بشه, کسی تو اداره ها کار آدم رو راه بندازه, پارتی بازی نشه, کسی بتونه درس بخونه و کار بگیره و هزاران مثال دیگه از رحمات دولت به حساب میاد نه وظایفش. انگار نه انگار که همه سرمایه و ذخایر ما دست اونهاست که اینکار ها رو بدون منت بکنن. در واقع ما انجام وظیفه اونها رو یه جور لطف بزرگ میبینیم. و خوب روی این مسئله کار شده و خوب هم کار شده.
وقتی ما به دولتی , به فردی , به ارگانی رای میدیم یعنی داریم کلی از سرمایه ملی مون رو در اختیارش (ون) میذاریم. اونها از این سرمایه ها استفاده میکنن که کار ما رو راه بندازن. که راه پیشرفت رو باز کنن . که فن آوری جدیدی رو برای ما بیارن. خوب این حق ما هست که جواب بخواهیم . که اگه کارشون رو درست انجام دادن بذاریم ادامه بدن نه اینکه ممنونشون باشیم برای انجام وظیفه.
اینجا هست که وقتی من میگم استادم گفته یه مقاله بنویسید در اثبات حماقت بوش , ایمیلها سرازیر میشه که شما خیلی پررویید. که شما رو به عنوان مهاجر قبول کردن و اجازه دادن درس بخونید و اون وقت میاید انتقاد هم میکنید. باید بیایید اینجا رو ببینید.
ببینید. من وقتی هر دفعه پنج دلار پول میدم از روی یه پل رد میشم این حق من هست که آسفالت روی پل خوب باشه. وقت هفت دلار میدم میرم توی یه پارک, حق من هست که اون پارک رو تمییز و وسایل بهداشتی اش رو آماده و مرتب ببینم. وقت قراره سیصد دلار بدم یه فریزر بخرم این حداقل حق من هست که فروشنده به من لبخند بزنه و درست راهنمایی ام کنه.
وقت دارم دست کم سالی پنج هزاردلار مالیات مستقیم فقط از روی حقوق ماهانه ام به دولت میدم حقم هست که انتظار یه سری خدمات داشته باشم. حق من هست که وقتی از خدمات پزشکی من کم میشه و بدونم پولش داره صرف یه جنگ باطل تو اون سر دنیا میشه به این جنگ اعتراض کنم. حق من هست وقتی دارم برای چهار سال یه چیزی نزدیک صد هزار دلار پول دانشگاه میدم حداقل استادی داشته باشم که بدونه چی داره به خورد من میده.
حق من هست که ریس جمهوری رو بخوام که وقتی به نقشه برزیل نگاه میکنه نگه ” وای چقدر بزرگه!” این ریس جمهور قراره نماینده من و میلیونها نفر مثل من برای بقیه مردم دنیا باشه. این دیگه ابتدایی ترین حق من هست که وقتی با رای خودم اون رو در راس سرمایه ها و ذخیره های کشور قرار میدم ازش انتظار هوش و درایت داشته باشم.
همونطوری که حق ریس من هست هر ماه من رو توی دفترش بخواد و بگه خوب این ماه چیکار کردی. اون هم حق داره بابت حقوقی که به من میده بازده بخواد همونطور که خودش هر سال باید جوابگوی بازده پولی باشه که گرفته.
خوب حالا چون من بیست و دو سال توی یه سیستم غلط بزرگ شدم و آموزش دیدم دیگه باید نسبت به همه چی اینجا بی اعتراض باشم؟ که هر چی رو سریع با ایران مقایسه کنم و بگم خجالت بکش. فقط فکر کن تو یه موقعیت مشابه تو ایران چه اتفاقی می افتاد؟
خیلی ها که هرجا غیر از ایران رو یه یوتوپیا میبینن هنوز اسیر این مقایسه هستن. خودم هم هنوز خیلی جاها مقایسه میکنم. ولی معمولا نباید برای نقد مقایسه به یه معیار بد کرد. باید خود نمونه رو نقد کرد. قبول دارم که در مقایسه با ایران مثلا آمریکای شمالی یا اروپا بهشته. اما خوب . آیا واقعا بهشته؟ یعنی هیچ نقصی نداره؟ یا نباید گفت چون واسه ما باید بهشت باشه؟
خوشحال میشم این بحث باز بشه.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.