بی ربط از همه جا

۱. شنبه ها و یک شنبه ها وبلاگم نمیاد. سعی میکنم دور باشم از مجازی ها و به حقیقی ها نزدیک تر. آخر هفته هاست که میفهمم چقدر تو طول هفته دلم براش تنگ میشه. امروز کلی نگاهش کردم وقتی خوابیده بود. سخته . اما تمام هفته دلم براش تنگ میشه. کاشکی آخر هفته ها بیشتر بود.
۲. شنبه رفتم اینجا. موزه تاریخ , زنان و هنر. یه نمایشگاه گروهی بود از نقاشان و مجسمه سازان زن. کارهای جالبی رو دیدم. عکس هم گرفتم . یکی از کارهای استاد تاریخ هنرم رو خیلی دوست داشتم. کوچیکش که کردم میذارم اینجا. استاد خوبی هست. فقط این زور زدنش برای ربط رنسانس به هنرهای بومیان آمریکای جنوبی خیلی تو ذوق میزنه. بی ربط نیست؟
این عکس به گفته خودش جامعه امریکایی رو نشون میده که با برهنگی بی تفاوت به بقیه دنیا نگاه میکنن.
ARt - Mattson 014-1.jpg
۳. شنبه هفته بعد یه کنفرانس یه روزه ای هست به اسم” جنگ, زنان و خشونت با نگاهی به وقایع اخیر خاورمیانه” . سه تا سخنرانان اصلی داره. یکیشون ” فریبا نوا” یه زن خبرنگار افغانی – امریکایی هست که به تازگی از افغانستان برگشته و اینجا میتونید وب سایت و جزییات کارهاش رو ببینید)
دومی خانم ” سوهیر استولبا ” هست که دکترای مدیکال انتروپالژی داره ( و اتفاقا این ترم استاد هانی من هم هست) اصلیتش مصری هست و مثل اینکه تازه از عراق و لبنان برگشته و نفر سوم هم خانم نیدال حیجازی هست که در مورد وضعیت الان لبنان صحبت میکنه. با تاکید بر فاجعه قزه.
اگه کسی این دور و بر هست و علاقه داره بگه که من از کمپ بلیط دانشجویی ارزونتر بگیرم. برنامه از هشت و نیم صبح هست تا سه بعد از ظهر. بلیط برای دانشجوها پونزده دلار و برای افراد متفرقه سی دلار.
۴. کسی میدونه از کجا میتونم یه سری آهنگ برای ورزش ( دوپس دوپسی قدیمای خودمون) برای آی پاد دانلود کنم؟ واقعا حوصله ندارم بگردم تو آلبومها و گلچین درست کنم. جایی هست که فقط یه سری آهنگ برای ورزش و رقص باشه و بشه دانلود هم کرد؟
۵. سرکار خانم خورشید خانم! شما این ویدیو رو دیدید؟ به این میگن تصادف. تصادف هم تصادف بچه وست کوستی ها!!
در ضمن واجب شد من جریان با ماشین تو بار رفتن خودم رو هم تعریف کنم. اما دریغ از یه دوربین اما که شاهکار من رو ثبت کنه.
( من ویدیو رو از وبلاگ آقای احمد پیدا کردم که از وبلاگ آقا مهدی خودمون بهش رسیدم) دقت کردید که من اصولا آخر هفته ها وبلاگ گردی نمیکنم!
۶. هوا سرد شده ها. امروز دیگه واقعا میشد گفت پاییزه. میدونید از کدومها بود امروز؟ از اون هوا ها که شیفت صبجی بودی و میومدی خونه و مامان خورشت کرفس گذاشته بود میخوردی اونقدی که تا دهنت پر بشه و بعد از ظهر هیچ کلاسی نداشتی و زیر پتو جمع میشدی و تا ساعت پنج که برنامه کودک شروع میشد میخوابیدی. امروز بد جوری از اون روزها بود.
( طبیعی هست که این حال و هوا مال قبل دوران دبیرستان و کلاس کنکور و تلفنی یواشکی با یکی حرف زدن بود. این پسرها خواب رو هم به آدم حروم میکردن . آخ فقط اگه برگرده اون روزها این دفعه دیگه میدونم کدوم مهمتره…
۷. اون آهنگها یادتون نره. فوری هست شدید.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.