یادداشت‌های پراکنده در سفر-۵

از دروغگوهای دروغ‌های کوچک بیشتر می‌ترسم. یک وقت یکی نمی‌خواهد تو چیزی را بدانی، می‌ترسد، می‌خواهد چیزی را حفظ کند، از تو خوشش نمی‌آید و می‌خواهد ضرری به تو بزند و یک عالمه دلیل دیگر. همه این‌ها قابل درک‌اند. شاید خوشم نیاید یا اصل عمل درست نباشد (نسبی‌است دیگر. مگر نه؟) اما قابل درک‌اند.
یک وقت یکی دروغ‌هایش بی‌دلیل‌ و بی‌ضرر است. ساعت را اشتباه می‌کوید. مکان را عوضی جا می‌زند. آدم‌ها را جای هم می‌نشاند یا چه می‌دانم می‌گوید شام خوردم وقتی می‌دانی نخورده است. اینها ترسناکند. آدم می‌داند که بخشی از وجود طرف است. به همین راحتی بخشی از وجود طرف‌اند و چرا باید بقیه‌اش را باور کرد؟

این نوشته در بلوط, سفر ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.