یادداشت‌های پراکنده در سفر-۴

اسم رابطه که می‌آید انگار خودش گند می‌زند به همه چیز. آدم را «مقید» می‌کند به بودن. به «همیشه» بودن. انگار اصل اسم با خودش زنجیر دارد. مقیدی که باشی در یک زمان معین، در یک مکان معین، در یک حس و حال معین، در یک فضای معین
ساختار شکنی هم که می‌کنیم، از یک رابطه می‌رویم به یکی دیگر. چندتا را داخل هم تفت می‌دهیم و همه چی را از همان گندی که بود پیچیده‌تر می‌کنیم. آخر چرا نمی‌شود وقتی که هست بود و وقتی هم نبود نبود دیگر؟

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.