یازدهم فوریه دو هزار و یازده

چرا اینهمه قضاوت می‌کنید؟
آدمم. سوپر هیرو که نیستم. به من چه که یه تصویری از ذهنتون ساختید که با من ضعیف تنهای روانی یکی نیست. به من چه . برید بذارید زندگیمو بکنم. اگه بمیرم هم می‌شینید می‌گید استانداردهاشو پایین آورد با این مدل خودکشی. باس یه مدل دیگه خودشو می‌کشت.
حالم داره بهم می‌خوره. رو مستی زندگیمو بالا می‌آرم،‌ نه شام شب رو.
——
(لازمه که بگم نه با شما نیستم. فکر کنید جواب ایمیل دارم میدم با صدای بلند)

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای یازدهم فوریه دو هزار و یازده بسته هستند

دهم فوریه دو هزار و دوازده

عصر جمعه میشه،‌ یکی تکست می‌ده بریم بار فلان؟ بریم
دوش بگیر، آرایش کن،‌ لباس انتخاب کن،‌ بپوش، سیگار، رژ لب، گواهینمامه،‌ کارت بانک،‌ آینه، آدامس بچپون تو کیف چیتان فیتان کوچولو،‌ کفش پاشنه بلند بپوش، برو بشن دم بار. آدم‌هایی رو که از در میان تو رو چک کن، یه قلپ مشروبتو بخور، دوباره آدما رو چک کن،‌ هی به رفیقت بگو آره. ای بابا. چی بگم والا. اینم زندگیه دیگه. باز مشروب بخور. باز آدما رو چک کن.
ماشین رو بذار بمونه همون جا،‌ تاکسی بگیر، بیا خونه عر بزن بخواب.
ای بابا… زندگیه دیگه…

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای دهم فوریه دو هزار و دوازده بسته هستند

نهم فوریه دو هزار و دوازده

اولین کنفرانس جدی دانشکده از وقتی من اومدم اینجا امروز شروع می‌شه.
نه برای هیچ کاری دواطلب شدم‌، نه قبول کردم راجع به کارم حرف بزنم، نه حتی به یکی از پنل ها و شام و ناهارها و مهمونی هاشون میرم.
اعضای دانشکده بیشتر از خود من منتظرن که من گورم رو از اینجا گم کنم.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای نهم فوریه دو هزار و دوازده بسته هستند

هشتم فوریه دو هزار و دوازده

تو چشام، زیر پلک راستم، یه تاول خونی گنده زده. ترسناکه
از درد مردم.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای هشتم فوریه دو هزار و دوازده بسته هستند

هفتم فوریه دو هزار و دوازده

داریم در دانشگاه یک کنفرانسی برگزار می‌کنیم (‌این دارم از اونجا میاد که من به مرحله عظیم شهادت رسیدم سر کارهای این و برای خودم این حق رو قائل هستم که ابراز مالکیت کنم در خصوصش) در خصوص تاریخ قانون اساسی در ایران. از قبل از مشروطه تا آخرین تغییرات در قانون اساسی در ایران اسلامی.
این سایت برنامه مطالعات ایران دانشگاهه و این هم صفحه کنفرانس.
اگه رسانه معظمتون مایل به پوشش این کنفرانسه، همه پنل‌ها رو می‌تونید ظبط کنید بذارید آرشیوتون، خیلی ممنون می‌شم بهم بگید.
در ضمن اگه مایل به شرکت در این کنفرانس هستید، هزینه ورودی نداره و اگه زودتر خبرم کنید امکانش هست براتون محل اقامت هم پیدا بشه. (مثل کوچ سرفینگی البته. باید کیسه خواب خودتون رو بیارید)
این هم ایمیل من
balootak@gmail.com

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای هفتم فوریه دو هزار و دوازده بسته هستند

ششم فوریه دو هزار و دوازده

فلورانس نایتینگلت هم نشدیم
بیایم از این پارچه خیس ها بذاریم رو پیشونی تب دار، بعد چشات رو وا کنی من با لباس سفید نشسته باشم قاشق قاشق سوپ بذارم دهنت. چه قشنگ که.
تو تب کن من هذیون می‌گم.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای ششم فوریه دو هزار و دوازده بسته هستند

پنجم فوریه دو هزار و دوازده

توی مهمونی خیلی موقرطور و مغرور از اینکه ای ول هنوز حافظه‌ات کار می‌کنه، رفتم به پسره می‌گم (با لبخند دیگه) من شما رو یه جایی دیدم. خدایش قصدم مرض و اینا نبود. یه طوری خوشحال بودم از حافظه‌ام.
آقای پسره یک نگاه خیلی متینی به من می‌اندازه می‌گه. بله. خواهش می‌کنم لوا جان. یه چند هفته پیش خونه من یه مهمونی بود، بعد شما بعد از اینکه علی رو مجبور کردید براتون نیمرو درست کنه، یه دیس عدس پلو رو خوردید،‌ نشستید تو کمد آشغال‌ها و بعد هم همونجا خونه من از هوش رفتید. صبح ولی ظاهرا خیلی زود بیدار شدید رفتید.
من به لبخند زدن همینطوری ادامه دادم.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای پنجم فوریه دو هزار و دوازده بسته هستند

چهارم فوریه دو هزار و دوازده

چه اهمیت داره بقیه بفهمن معنای این قصه رو واسه من یا نه.
شاید یه نمایشنامه تازه است، شاید یه قصه/ واقعیت تازه برای من. تجربه از نوع امتحان نشده اش،‌همیشه آدرنالینه و من معتاد به آدرنالیم.
سقوط آزاد یا بانچی جامپینگ با کیبل بسته شده به بلندی؟

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای چهارم فوریه دو هزار و دوازده بسته هستند

سوم فوریه دو هزار و یازده

اتاقم به مرحله‌ای رسیده که دیگه امکان راه رفتن توش وجود نداره. فقط یک گوشه تخت خالیه که باید بپرم بخزم توش. میز کناری هم دیگه جای آشغال نداره. به جایی رسیده که فکر می‌کنم هرگز نمیشه مرتبش کرد، پس بذار همینطوری بمونه.
الان سمت راستم رو خیل کتاب‌ها و جزوه‌ها، یک سطل ماست خالی، دو لیوان قهوه خالی، یک لیوان چای خالی، مقادیر عظیمی پوست پرتقال، عطر، رژ لب، انواع قرص، پیپ، زیرسیگاری لبریز از خاکستر و هسته خرما، شمع های آب شده و غیره موجوده. اینا که گفتم روی یک سطح سی در پنجاه سانتی بغل تختی کنار لامپ موجوده.
سوال جدی اینکه واقعا چرا باید آدم به این مرحله برسه؟
البته جواب اینه که : آدم؟

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای سوم فوریه دو هزار و یازده بسته هستند

دوم فوریه دو هزار و یازده

-تو رو چیکارت کنم؟
-ببین. رو من حساب نکن. من هیچ حسابی ندارم.
– نگفتم رو تو حساب می‌کنم. اصلا به تو ربطی نداره این داستان. قصه منه. تا وقتی بخوام می‌خونمش، بازیش می‌کنم. من بلدم کی باشم و کی نباشم. خودتو جدی نگیر تو این قصه. من نوشتمش.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای دوم فوریه دو هزار و یازده بسته هستند