بایگانی دسته: بلوط

صحنه اول – ساعت بازده و نیم شب – خونه من: وای خاک به سرم. پاک یادم رفت. اون: چی رو؟ من: قرار بود ساعت هشت برم قرصام رو بگیرم از داروخونه. باید الان بخورمشون. من برم. زودی میام. اون: … ادامه‌ی خواندن→

۱. شنبه ها و یک شنبه ها وبلاگم نمیاد. سعی میکنم دور باشم از مجازی ها و به حقیقی ها نزدیک تر. آخر هفته هاست که میفهمم چقدر تو طول هفته دلم براش تنگ میشه. امروز کلی نگاهش کردم وقتی … ادامه‌ی خواندن→

بدنیا اومدن و رشد کردن تو ایران و سرو کار داشتن با یه حکومت تمامت خواه که گاهی کوچکترین حقوق انسانی ما رو هم ندیده میگرفت ما رو جوری بار آورد که در برابر دیدن یه روزنه آزادی به به … ادامه‌ی خواندن→

ترجیج میدم هر روز با هزارتا مشتری روس و لاتین و مانگ و مندوری و کانتونی و کامبوجی و هاوایین و بلغار کار کنم اما هموطن به پستم نخوره. ( هر چند همیشه چند نفری هستن که آدم نتونه حکم … ادامه‌ی خواندن→

امشب. همین بغل. اونوقت من بیچاره سر کلاس مشغول نوشتن مقاله ” با پنج مثال حماقت بوش را ثابت کنید” هستم. باور کنید موضوع مقاله همینه. یک عدد استاد باحال داریم که من هیچ جوری حاضر نیستم یه لحظه هم … ادامه‌ی خواندن→

اصولا من از بچگی یه مرضی داشتم به اسم ” خفه شدن در صورت حرف نزدن” که هنوز هیچ درمانی براش پیدا نشده. یعنی اگه یه مدت هم سعی کنم خفه شم یه دفعه بد میزنه بیرون. بنابراین نشستم با … ادامه‌ی خواندن→

این وبلاگستان ما پر از مردمی هست که کارهای بزرگ میکنن. مشکلات دنیا رو حل میکنن. تو دهن احمدی نژاد یا بوش میزنن . از حقوق همه مردم به طور برابر دفاع میکنن. دمکراسی رو به کشورهای بدبخت میبرن. نتایج … ادامه‌ی خواندن→

سولوژن عزیزم. من برای میثم و گوشزد کامنت گذاشتم و مطلبم رو گفتم. خیلی هم به فکرم زد که یه چیزی بنویسم اما گفتم دیگه کشش ندم قضیه رو. اولا مرسی که از متن من هم مثال زدی. اینکه تو … ادامه‌ی خواندن→

دوتا وقت سال هست که همیشه یه حال و هوا رو داره. خرداد که اگه امتحان هم نداشته باشی باز هم خرداده و یه جوری وحشتناک. یکی دیگه هم مهر هست و اول پاییز. اصلا فرقی نداره کجا باشی و … ادامه‌ی خواندن→

درسته که آقا جلال اصلا به روی خودش نیاورده که از من هم دعوت کنه که از لیست افتخاراتم بنویسم اما من به روی خودم می آرم و خودم مینویسم. در ضمن اگه با دیدگاه جنسگونگی و زبان جنیست زده … ادامه‌ی خواندن→