بایگانی دسته: بلوط

همین امروز و فردا داستان سرگشتگی عشقی‌آم را بین رودگولیت و ریکارد می نویسم. فون باستن نفر سوم مثلث ما بود در آ. ث. میلان رودگولیت که فکر کنم رسما اولین عشق مرد من بود. از آنها که ادم عکسشان … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

ما انسان‌های ساده که دلمان به سیاستمدران خوش است موجودات بیچاره‌ای هستیم. حالا می‌خواهد برای یک کمی آزادی و روسری رنگی باشد یا برای پایین آمدن قیمت نفت و مرغ و تخم مرغ گاهی فکر می‌کنم این بی‌شرف‌ها آنقدر خوب … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

یکشنبه‌ها با برگ و رنگ

Ground for Sculpture. New Jersey Photo by Vahid

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای یکشنبه‌ها با برگ و رنگ بسته هستند

برخورد دنیاها

آها !‌یک چیزی که امروز به یادم آمد این بود که وقتی به ده نفر یک راز! را می‌گوید و به هرکدامشان قسم و آیه می‌دهید که این را فقط به تو گفتم و جان من جان تو اگر به … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای برخورد دنیاها بسته هستند

ملک نبودم. فردوس را هم نمی‌دانم کجاست. اینجا اما جای من نیست. این را می‌دانم. هی پیرمرد! یک جای دیگر بلد نیستی مرا اینبار آنجا پرتاب کنی؟

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

دوران نوجوانی من عجیب بود. تنش وحشتناک و دعواهای هرروزه سر مسایل بی‌خود با مادرم موفقیت در مدرسه و زندگی عاطفی که هیچکس از یک شاگرد اول انتظارش را نداشت و در کنار همه این‌ها باید به شدت به صورت … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

من امروز دوتا چیز مهم فهمیدم یکی اینکه اون کایاکی که من چند هفته قبل سوارش شدم و به مدد دو عدد ملوان زبل جان سالم از اقیانوسی توفانی که راهزنان ما رو در اون گرفتار کرده بودند بدر بردم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

خجالت نمی‌کشی در مسجد تف می‌کنی؟

دیشب پدرم آمد دنبالم. بین راه حرف وقاحت برخی حضرات شد در اینکه در قرن بیست و یکم چطور همه‌چی را قاطی می‌کنند که هیچ از هیچ چیز هم خوف ندارند و ماشالله روز به روز پررو تر هم می‌شوند. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای خجالت نمی‌کشی در مسجد تف می‌کنی؟ بسته هستند

زنگ انشا برای من اتفاق بزرگی بود. چیزی در حد زنگ ریاضی. مثل وقتی که همه سوال‌‌ها را بلدی. مثل وقتی که درس را مو به مو حفظ کرده‌ای. زنگ انشا مایه مباهات من بود. موضوعات بعضی‌ها را هنوز یادم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

بستنی سرد بود. یخ زدم. یک دقیقه گذاشتمش توی مایکروو. اینقدر چسبید. بستنی ولرم مایل به گرم نخورده بودم تا به حال. عالی بود. امشب فقط بستنی ولرم و هندوانه.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند