بایگانی دسته: بلوط

شهرها برای من جان‌ دارند. شخصیت دارند. خیلی وقت‌ها یک آدم مشخصند، گاهی هم یک ژانر. استانبول مثلا یک مریل استریپ کامل است. هر روز بهتر از دیروز. سن‌فرانسیسکو هیوگرانت است وقتی جوان‌تر بود. مرد است، جوان است، به سر … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

این پستی است که باید شامل خودسانسوری می‌شد

دیر شده بود. سریع از حمام آمدم بیرون و خشک کرده نکرده، لباس پوشیدم. دستبند سبزم را پیدا نمی‌کردم. دستبندم یک بند پارچه‌ای است که چند دور، دور دستم می‌پیچمش. همان روزها هم گره‌اش زدم. جنس پارچه کشی‌ است و … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای این پستی است که باید شامل خودسانسوری می‌شد بسته هستند

عاشقیت در حوصله

زمان عاشقیت در حوصله است. حوصله داشتی مهربانی، جواب تلفن می‌دهی، اس ام اس می‌دهی قربان صدقه می‌روی، ایمیل رسیده نرسیده جوابش توی باکس‌ات است، هرجا می‌روی یک دانه عکس می‌گیری می‌گویی قربانت بروم کاش تو هم اینجا بودی، الهی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای عاشقیت در حوصله بسته هستند

می‌دانم بدجنسی کردم. می‌دانم نمی‌دانست چطور باید بیاید جلو و بگوید. می‌دیدم که می‌خواهد. می‌دیدم که بلد نیست. می‌دیدم که تمام وجودش استرس شده. تلاشش را هم کرد. من زدم به کوچه بغلی. یعنی که اشتباه کردی. بعد باورش شد … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

Color Does Matter

در مراسم قسم تابعیت آمریکا، همان وقت که آدم دست‌هایش را بالا می‌برد و پشت سر قاضی عالی‌مقام یک چیزهایی را تکرار می‌کند، آن وسط‌ها، یک جا هم باید بگوید که قسم می‌خورم اگر روزی لازم شد برای دفاع از … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای Color Does Matter بسته هستند

پایین- سه

در خانه تازه تلوزیون ندارم، اما در عوض اتاق مهمان دارم که برایم بسیار لوکس و تازه است. این‌همه سال زندگی در یک‌خوابه‌ها و استدیوهای دانشجویی اجازه این بلندپروازی‌ها را نمی‌داد. حالا با ذوق به مهمان‌ها می‌گویم که اتاق اول … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای پایین- سه بسته هستند

یک روز آدم باید یاد بگیرد که خودش بشود آدم رفتن. سخت است. آدم‌ها سیاه و سفید نیستند، خاکستری‌اند. بد مطلق نیستند که اگر بودند رفتن خیلی آسان بود. باید دید در این نیمه خاکستری، کدام رنگ را تو بیشتر … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

می‌گوید در حرف‌هایش، در کارهایش، در نگاهش عشق نمی‌بینم. می‌گوید آن چیزی که من «امر» می‌بینم، عاشقانه آرامی است از ذوقش برای کاری که دوست دارد من بکنم، یا باهم بکنیم. گیجم. من همیشه رهاتر از همه این حرف‌ها بودم. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

بزن

می گفت که تو در چنگ منی من ساختمت چونت نزنم من چنگ توام زخمه بزنی زخمه نزنی من تن تننم

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بزن بسته هستند

پایین- دو

دارم بررسی می‌کنم از راه‌های سفر بین سنتا باربارا و دیویس کدوم مناسب‌تره. اگه خودم برونم برم، شش هفت ساعتی تو راه خواهم بود و من راننده شب نیستم. حداقل با این وضعی که الان چشمام داره نیستم. در بهترین … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای پایین- دو بسته هستند