بایگانی روزانه: 30 ژوئن 2014

زده به سرم که نکنه من مادر خوبی برای لورکا نباشم. احساس می‌کنم. مطمئنم افسردگی رو می‌فهمه. اما وقتی با کس دیگه می‌رم خونه، با اونا بازی می‌کنه نه من. میم میگه خب بچه‌ها هم همین‌اند. با مهمون بازی می‌کنن … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

حمیرا گفت بهم زنگ بزن. همیشه یه چیزی هست که صابخونه به آدم می‌گه زنگ بزن. یا اینطوری می‌گه زنگ بزنم. گفتم یا زهرا! لورکا چیکار کرده وقتی نبودم. نمی‌دونم حق داشت یا نه. ولی فکر کنم داشت. من وقتی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند