بایگانی روزانه: 12 آگوست 2012

یک عینک گذاشتم روی چشم‌هایم. مثل عینک جوشکاری بود. سیاه بود و دور و برش بسته. به جای شیشه، مانیتور پخش بود. یعنی در واقع داشتی آنچه را که دوربین ( که یک گوشه اتاق تعبیه شده بود) می‌دید، می‌دیدی. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

یادم می‌رود از چایی‌هایی که می‌خورم عکس بگیرم، این خوب نیست.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

خیلی قصه می‌آید توی سرم و می‌رود. اما وقتی قصه‌ها می‌آیند، من نمی‌خواهم بنویسمشان. شاید این یعنی که قصه‌ها نمی‌آیند. اگر قصه از کله‌ آدم بیرون نیاید، آیا بازهم وجود دارد؟ آیا وجود قصه در جایی از فکر من آن … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

سفید

آدمیزاد گاهی باید یک جایی باشد، روی بایدش تاکید می‌کنم، که حتی دور نیست. اما گاهی آدم خودش دور است. ربطی به جغرافیا و جاده ندارد. آدم اگر خودش دور باشد، اگر برود هم دور است. حتی اگر برود به … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای سفید بسته هستند