بایگانی سالانه: 2009

بوسه

تمام می‌شود. به همان سادگی که بقیه تمام شدند. به همان تلخی که بقیه به تاریکی پیوستند. فراموش شدند. منقضی شدند. وسوسه است. تشنگی است. اگر بنوشی‌اش، تمام می‌شود. دوباره تشنه شدنت مثل این نخواهد بود. یک بار تحمل کن. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بوسه بسته هستند

گذر

فکر می‌کنی دایره کلمات تو کم است. به خودت لعنت می‌فرستی که گم شدی بین ترجمه‌ها و دیگر هیچ زبانی، زبان دل تو نیست. افسوس می‌خوری چرا نمی‌دانی چطور وصف کنی، شرح حالت را بدهی. بغضت را، اشکت‌ را،‌لبخندت را،‌ … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای گذر بسته هستند

مزخرفات شب امتحانی

-کاش نزدیک‌تر بود. -دلم برای یک دامن فیروزه‌ای چین‌چینی تنگ شده است. -ایضا برای یک پیراهن گل‌درشت قرمز. -این شکلات‌های دانه‌قهوه دار وسطش خیلی خوب بود. -پدرسگ آخرش هیچی نگفت و رفت. -نگران شده‌ام که شاید مرده باشد. -خواب دیشب … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای مزخرفات شب امتحانی بسته هستند

From our neoliberal super hero to y’ all earthians

والا من هم مثل خیلی از ایرانی‌-آمریکایی‌های این مملکت خوشحالم که آقای اوباما تشریف آوردند و ما که بخیل نیسیتم. ایشالله به حق همون اسم وسطش که هول شد و دوبار گفتش،‌ همه چی تغییر کنه و همه جا صلح … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای From our neoliberal super hero to y’ all earthians بسته هستند

همانا بزرگان گفته‌اند که یکی از میزان‌های تعیین «کثافتی» یک عدد انسان، تعداد دفعاتی است که بشقاب نشسته را از توی ظرف‌شویی درمی‌آورد،‌غذایش را در آن گرم می‌کند و دوباره آن‌را توی ظرف‌شویی می‌گذارد. من فعلا در روز سوم این … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

یونیورس خر است

کلا این یک حرف بسیار مزخرف و ثابت نشده‌ای است که یک چیزی در مایه‌های سیم‌های نامریی در جناب یونیورس (‌سلام پدرسگی که خودت می‌دونی دلم چقدر برات تنگ شده) وجود داره که دل شما رو به تلفن طرف وصل … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای یونیورس خر است بسته هستند

برای درد کلمه داریم، برای لذت، برای عشق،‌برای مرگ برای همه‌شان کلمه ساخته‌ایم. کتاب نوشته‌ایم. شعر گفته‌ایم. خودمان را تعریف کردیم. شناساندیم. هرکس کلمه بیشتر می‌داند، شناخته‌شده‌‌تر است. کلمات سخت، سنگین، پرطمطراق از بی‌کلامی ترسیدیم. از سکوت ترسیدیم. سکوت وحشت … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

Cafe Mishka’s

-یک لیوان چای سیاه لطفا بدون کلام یک لیست می‌گذارد روبرویم. چای‌های روسی. -من که نمی‌دانم اینها چیست. یک چای تلخ تند باشد. یک اسمی را می‌گوید و من بدون اینکه بدانم چیست می‌گویم همان خوب است.می‌پرسد «لهجه‌ات کجایی‌است؟» -ایرانی. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای Cafe Mishka’s بسته هستند

چرا همیشه بی‌خدایان باید به خداپرستان و مذهبیان احترام بگذارند و در مقابل آن‌ها هرچه دلشان می‌خواهد به نام مذهبشان به ما بی‌خدایان بگویند؟ شاید به همان دلیل که دست روی ضعیف‌‌تر ها نباید بلند کرد است که ما خودداری … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

دفنشان کردم همه‌شان را عشق‌بازیمان که تمام می‌شد وقتی به سوی من می‌چرخیدند و با لبخند سیگار می‌خواستند همه شان را می‌کشتم. همه مردان و زنان بسترهایم را همه شان را در رحمم دفن کردم از راهنمایی‌ات متشکرم. تو بودی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند