بایگانی سالانه: 2009

به یاد شما خانم که بزرگ بودید و اهل همه روزهای ما، همه لحظه‌های ما

*دربرابر این شعر فروغ-فتح باغ- بی‌دفاع‌ترین موجود جهانم. منهدمم می‌کند.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای به یاد شما خانم که بزرگ بودید و اهل همه روزهای ما، همه لحظه‌های ما بسته هستند

من: به نظرت اگه موهام رو نمره پنج بزنم و بعد قهوه‌ای روشنش کنم شبیه ناتالی پورتمن کچل نمی‌شم؟ میم: نمی‌دونم والا. ولی آگه بشی چی میشی.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

یک مرکز خرید نزدیک دانشگاه است که این روزها به رنگ قرمز درآمده برای تشریفات روز ولنتاین. دورتا دور مرکز روی این پست‌های چراغ برق تصاویری از هدیه دادن و گرفتن و خوشحالی و اینها نصب کرده‌ اند. مسیر هر … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

من: به نظرت اگه موهامو نمره پنج بزنم بعد قهوه‌ایش کنم شبیه ناتالی پورتمن کچل نمی‌شم؟ م.ن: نمی‌دونم والا. ولی اگه بشی چی می‌شی.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

حرف‌هایم را مرور می‌کنم «نه. ببین. دردش اینطور نیست. یعنی درد نیست. سوزش است. انگار کسی از آن داخل ناخن می‌کشد به دیواره‌اش. بعد چنگ می‌زند و می‌خارد. بعد می‌سوزد و می‌سوزد. آنقدر که دلت می‌خواهد سرت را به دیوار … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

Davis Drum Circle

ماهی یک بار، وقتی ماه کامل است،‌ جایی در جنگل‌های اطراف دانشگاه – رد همین رودخانه کنار خانه ما را که بگیری- دورهم جمع می‌شوند. حوالی ساعت یازده. بعد یک حلقه درست می‌کنند که اندازه‌اش بسته به شب‌زنده‌داران آن شب … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای Davis Drum Circle بسته هستند

ما در این عرصه…

حرف حمید هامون که می‌گوید: «آخه اگه من اون باشم که تو میخوای که دیگه من من نیستم. یعنی اون من خود من نیست» درست، اما سوال اصلی همچنان برقرار است. این «من» ی که از آن حرف می‌زند کدام … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای ما در این عرصه… بسته هستند

***

جالب‌ترین بخش قضیه این است که این داستان‌ها هیچ ربطی به او ندارد،‌اما بدون او هم اتفاق نمی‌افتادند.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای *** بسته هستند

بی‌ربط

تعریف می‌کنند بچه که بودم و هنوز شیرخواره، جایی حوالی دوسالگی، مادرم را مجبور می‌کردم که بلوزش را دربیاورد، سینه‌های لختش را بیرون بریزد، چهاردست و پا روی زمین بنشیند که من بروم آن زیر مثل بره شیر بخورم و … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بی‌ربط بسته هستند

چاه‌‌کن

نقب به روشنایی در تاریک‌ترین و ترسناک‌ترین و تنها‌ترین وضعیت ممکن چاه‌کن ته چاه نیست چاه کن نزدیک‌ترین ما به آب است.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای چاه‌‌کن بسته هستند