حرفهایم را مرور میکنم
«نه. ببین. دردش اینطور نیست. یعنی درد نیست. سوزش است. انگار کسی از آن داخل ناخن میکشد به دیوارهاش. بعد چنگ میزند و میخارد. بعد میسوزد و میسوزد. آنقدر که دلت میخواهد سرت را به دیوار بکوبی و فقط زار بزنی»
بیمعنی است. درد را که نمیشود کلمه کرد.
خمیر از همه جایم زده بیرون
دهانم پر از کف است. خمیر در دهانم کف کرده. شیرین است. خیلی شیرین. خیلی شیرین
چکمههایم سفید شدهاست
وحشت میکنم
خمیر از شلوارم زده بیرون و ریخته روی جیر چکمهها
هنوز لزج است اما خشک میشود زود
خشک میشود و میماسد به جیر چکمه
به دیوار چنگ میزنم. خمیر را میبینم که شکل دست گرفته
ناخنهایش بلند است. خیلی بلند. چنگ میزند
حرفهایم را مرور میکنم
دیگر مهم نیست. خمیر مرا خواهد خورد.
مرا در توییتر دنبال کنید
توییتهای منبلوط را در ایمیل بخوانید