بایگانی سالانه: 2009

اگر امشب در اخبار ساعت ده شنیدی که زنی جوان با چاقو آنقدر به شکمش زد که مرد و اسم مرا هم جایی در خبرها شنیدی فکر نکن تشابه اسمی بوده یا اینها اسم‌های ما را درست نمی‌گویند پروانه لامصب … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

نشانه

آنقدر دوری که آرزوی دیدنت،‌امید عبثی به یک معجزه است. لابد خداپرست هم باید شد.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای نشانه بسته هستند

شیطان تازه کار بود سه بار بر مسیح ظاهر شد و وسوسه‌هایش را هدر داد همان بار اول تو را فرستاده بود،‌ کار تمام شده بود.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

نخ دندان

یک عینک مستطیل رنگ قاب مشکی دارد. سبیل‌هایی همیشه شانه شده و مرتب. اما یک خال موی سبیلش را همیشه یادش می‌رود کوتاه کند. همیشه وقتی که لبخند می‌زند می‌رود توی دهانش. لای دندان‌های زردش می‌چسبد که با دست بکشدش … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای نخ دندان بسته هستند

وب ناز

به تنهایی آمار صفحه‌ات را هزاربرابر کرده‌ام به من سر نمی‌زنی؟

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای وب ناز بسته هستند

اعتصاب

در دست تعمیر بودم که کارگران اعتصاب کردند و من نیمه کاره ماندم.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای اعتصاب بسته هستند

سقوط اورشلیم

وسوسه‌هایم، مثل قوم بنی‌اسرائیل، بعد از نابودی معبد دستانت برای ابد آواره شدند. *کلاس تاریخ ادیان، مبحث یهودیت

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای سقوط اورشلیم بسته هستند

گم شدی رفته بودم سرکوچه خمیرهایم را بدهم که برایم نان بپزند،‌ آمدم دیدم دیگر نیستی همه جا را گشتم حتی لای رخت‌های چرک را گفتم لابد چند ساعت بعد سر و کله‌ات پیدا می‌شود. نشد .گفتم به درک. خودش … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

ده دقیقه نشستم. نه. نشستن نبود .تحمل کردن بود. بعد یک لحظه، فکر کردم چرا باید جزو جماعتی باشم که جناب دارد ته دلش به ریششان می‌خندد که این بیماری مغزی ما اینهمه طرفدار داشت و ما خودمان بی‌خبر بودیم. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

از اون شباست که یکی باید بگیرتم زیر مشت و لگد که خورد بشم. یا اینکه یه چیزی باشه گاز بزنم که خون بپاشه همه جا. دل سگ شده باز.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند