بایگانی روزانه: 15 سپتامبر 2008

تکه‌های خاطرات به ذهنم یورش می‌آورند. بی‌دلیل. بی‌ربط. مثل همان چند شب قبل که یاد آن راه رفتن دیوانه وار شش ساعته در یک اتاق دو در سه کرده بودم. امروز یاد آن روزی افتادم که آیدا از کلاس زبان … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند