بایگانی روزانه: 17 آوریل 2008

پسر همکارم ظاهرا دیروز آمده بود دفتر ما. مدادش را جا گذاشته بود. از این مدادها که یک عروسک با فنر به ته مداد وصل شده است. ذوق کردم و مداد را گرفتم و گفتم که من هم یکی از … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

قبل از عید بود. شاید هم قبل از روز تولدم. گاهی تکلیف‌هایش را می‌نویسم. یعنی می‌نوشتم. اگر وقت می‌شد. این اواخر کمتر. گفته بودم اگر کاری داری حتما زودتر بگو. شبش هم زنگ بزن که یادم بماند. دو روز قبلش … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند