مهمانی خانوادگی بود و همه دور میز شام نشسته بودیم. یکی در مورد حکم قاضی برای کور کردن چشم مرد اسیدپاش خبر داد و خوب اظهارنظرها در مورد اینکه آخر این حکم فایده‌اش چیست درگرفت. یکی که روبه روی من نشسته بود گفت: « بهترین مجازات این مرد این است که مجبور شود با همان زن ازدواج کند و تا آخر عمر تحملش کند.»
فکر کردم زن اینجا پس وسیله مجازات است یا نابینای‌اش مجازات مرد است. یا حتی بدتر از آن،‌ اگر زن آن مرد شود، کدامشانند که دارند مجازات می‌شوند؟ زنی که مجبور است تا آخر عمر با آن مرد زندگی کند، یا مردی که آزاد است همان فردای ازدواج -حتی اگر قاضی اجازه طلاق را هم بهش ندهد- به سمت صیغه رود؟ یا اصلا هم نرود. حالا همه اینها به کنار، داشتم به آقای محترم منورالفکر امروزی نظردهنده نگاه می‌کردم که این در سرش چه می‌گذرد که این نظر را داده. خوشبختانه من دهانم را باز نکرده آنقدر توپ و تشر از بقیه مهمانان دور میز شنید که معذرت خواهی کرد بابت نظر نسنجیده‌اش و گفت که اصلا نفهمیده چی گفته.  
************
یک سری تجربیات خوبی پیدا کردم در مورد اینکه اگر نوشته کسی را به خودم گرفتم -یا کسی نوشته‌ای از من را به خودش گرفت- مثل انسان‌های متمدن به هم ایمیل بزنیم و بپرسیم که فلانی آیا منظورت من بودم. حالا یا جواب مثبت است و سر صحبت باز می‌شود، یا اینکه یک جمله یک خطی لازم است که بگویم نه. تو نبودی. از خودخوری و فکر و خیال بافی بهتر است.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.