دلم برای ایران تنگ شده. نقشه میکشم که سال بعد اگر بروم چه کارها که نکنم. کجا ها که نروم. دلتنگی مسخرهای است. نمیدانم دلم برای کوچه و محله و شهر تنگ است یا برای کسی یا برای خاطرهای.
با ذوق به دوستی زنگ زدم که بیام و همه دوباره دور هم جمع شویم. من با خیالم هنوز با همان آهنگها میرقصم. صبر کرد و سکوت و گفت: نیا. گفت که تصوراتت را بگذار همانطور که دفعه آخر دیدی بماند. گفت که دیگر نه آدمها آن آدمهایند نه آهنگها آن آهنگها و نه آن فضاها مثل قبل. گفت که دوسال است فلانی را ندیده. گفت که عروسی فلانی دعوت نبوده. گفت که دیگر کسی به کسی تلفن نمیزند.
گفت اگر خاطراتت را دوست داری، نیا.
مرا در توییتر دنبال کنید
توییتهای منبلوط را در ایمیل بخوانید