دمکراسی از نوع امریکایی در ایران ( ۲)

انتخابات آینده فرماندار کالیفرنیا نزدیکه . همینطور انتخابات ریس پلیس شهر.
این انجمن دست به طرفداری گسترده از کاندیدای دموکراتها زده و میخواد با نزدیکی و جمع کردن رای ایرانی ها, بتونن در آینده ازش بهره بگیرن. این ایده خوبی هست که ایرانی ها در سرنوشت جایی که توش زندگی میکنن شریک باشن اما چه چشمداشتی میشه به وضعیت ایران داشت؟ آیا این کاندیدای دموکرات اگه فرماندار بشه ریس جمهور رو مجبور به لشکر کسی به ایران میکنه؟
فکر میکنم دیگه خودشون متوجه شده بودن که از این آب کره در نمیاد. تقریبا آمده شده بودن که برن. ازشون کارت خواستم که اگه شد تماس بگیرم و همینطور آدرس وبسایتشون رو. جالب بود که وبسایتی رو هنوز آماده نداشتن. به جای کارت خودشون کارت شاهزاده رضا رو بهم دادن که من ربطش رو نفهمیدم. روی اونهم هیچ آدرس تماس یا وب سایتی نبود.
یک طرف کارت عکس مردمی هست که پرچم ایران و آمریکا رو دارن و به طور حتم خارج ایرانه با یه عکسی از پرچم شیر و خورشید. یه طرفش هم اینها نوشته هست.
– انتخاب رژیم آینده با رای ملت
– پیروی از اصول دمکراسی با رعایت موازین جهانی حقوق بشر
– آزادی بیان و اندیشه , احزاب و اجتماعات
– تفکیک قوای سه گانه کشور بر اساس قانون اساسی
– تضمین استقلاق قوه قضایی
– تضمین حکومت قانون و برابری مردم در برابر آن
– تضمین استقلال دانشگاهها و مراکز عالی آموزشی
– تضمین حقوق اجتماعی زنان
– تضمین اختیارات قانونی نواحی مختلف کشور در چارچوب فرهنگ بومی و قومی
پاینده ایران
زیرش هم مارک شرکتی هست که کارت رو طراحی کرده.
آخر سر بهشون گفتم اینهایی که روی این کارت نوشته خیلی عالی و خوب و متعالی هست. اما منی که از اونجا فرار کردم به خودم اجازه نمیدم اینجا بشینم و برای دوستای خودم حکم صادر کنم که برن تو خیابون جلوی گلوله. گفتم مردم ایران دیگه تحمل خون رو ندارن. انقلاب و جنگ و اون همه بلا بسشون بوده. کسی که اونجا هست باید فکری بکنه. من اگه بتونم اینجا کار کسی رو راه بندازم خیلی بیشتر خوشحال میشم اگه برم واسه صد نفر حرف بزنم که اونجا اینجوری هست و اونجوری.
من فرار کردم. همین بسم هست. کاری هم از منی که اینجا هستم برای اونجا بر نمیاد.
نمیدونم. شاید بهتر بود بحث میکردم یا میرفتم تو یکی از جلساتشون و اونجا سعی در نشون دادن یه سری واقعیت میکردم اما چه فایده؟ کسی که سی ساله ایران نبوده چی رو میتونه از وضعیت الان ما درک کنه. اونی که هنوز داغ خونه و ویلای مصادره شده اش رو داره از درد من که از سال ۷۶ که سحر رو سوار اون مینی بوس لعنتی کردن و بعد از نه سال هنوز کسی هیچ خبری ازش نداره, چی میفهمه؟
فایده داشت؟ نه. مطمئنم که نداشت.
ولی اینکه بالاخره ایرانی ها تصمیم گرفتن تو انتخابات جایی که دارن توش زندگی میکنن شرکت کنن خبر خوبی بود. حتی اگه واسه منفعت خودشون هم باشه.
دم رفتنی ازشون پرسیدم از هیچ انجمن ایرانی که برای زنهای مهاجر یا بچه های قربانی خشونت , فقر یا فحشا کار کنه خبری دارن؟ بیخبر بودند. میشد حدس زد.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.