ترک سیگار

من به معنای کلمه سیگاری نیستم. ماهی یک دانه آنهم وقتی بهت تعارف شود و تازه حال داشته باشی حساب نیست. اما عاشق بوی سیگارم. این را همه دوستان سیگاری ام می دانند. حالا من یک مشکلی دارم این است که همه دوستان سیگاری ام می خواهند سیگارشان را ترک کنند. یک دوست آمریکایی دارم که از وقتی دیدمش قصد داشته ترک کند. امروز که با هم حرف می زدیم گفتم بابا جان تو از این سیگار کشیدن لذت می بری. خودت هم میدانی که ترک نخواهی کرد. پس برای چی هر سال از این تصمیم ها می گیری که ترکش کنی؟
واقعا ها. اگر سیگاری هستید و از سیگار کشیدنتان لذت می برید – همانطور که من از چای خوردنم- خوب چرا می خواهید ترک کنید؟ مگر این تنها کار خطرناکی است که در زندگیتان می کنید؟ هزار و یک جور کار خطرناک تر را هر روز به کرات انجام می دهید. این غذاهای چرب و کافیین بیش از حد و ورزش نکردن و همه اینها به همان اندازه خطرناکند. خوب لااقل سیگار کشیدن لذت دارد. یک ذره هم بیشتر عمر را کم نمی کند.
درست است که من از موضع لذت حرف می زنم و نه عقل و علم ولی خوب از من به شما نصیحت. اگر از سیگار کشیدن لذت می برید و خودتان هم می دانید که ترک نخواهید کرد از این تصمیم ها نگیرید. بگذارید غیر سیگاری های عاشق بوی سیگار هم لذت ببرند.
پی نوشت: الان یک متخصص سیگاری سابق- ترک کرده چهار سال قبل- آمدند و گفتند مسئله فقط لذت نیست. خیلی وقتها باید از لذت به خاطر خیلی چیزهای دیگر و نه مثلا سلامتی گذشت. دلیل اصلی ایشان مثلا برای ترک سیگار این بود که نمی خواست وقتی فرد مورد علاقه اش را می بوسد هر دفعه نگران بوی بدن و دهانش باشد! این هم لابد حرفی است.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.