روزمره

۱. دوستان عزیز! عاشقان فرستادن ایمیل های گله ای برای همه لیست چندین هزار نفره تان! عکسهای مبارزه با بدحجابی این روزهای تهران نه دوربین مخفی است و نه خنده دار و نه حتی دارای جاذبه های ممنوع. ماشالله از تکنولوژی هم به خوبی استفاده میکنید و فلش درست میکنید و ما باید برای دیدن خفن ترین دختر! رای هم بدهیم و روی عکس کلیک کنیم! باور کنید این کارتان جذاب نیست. فکر میکنم اگر من جای آن خانم بودم در آن لحظه تحقیر, چقدر به خفن بودن در عکسهای دوربینهای مخفی تان فکر میکردم.
۲. این جوان دلاور و رشید شنبه مهمان ما بودند. ماشالله. ماشالله. آدم این جوانها را می بیند احساس جوانی میکند. این جوانان سرمایه این مملکت هستند. با سختی در این ولایت غریب پول پدر و مادر را خرج کردن و دور کشور گشتن خیلی همت میخواهد. فقط انشالله یک زن تپل مایل به چاق هم پیدا کنند که دیگر ایالت به ایالت دنبال زن نگردند!
از شوخی گذشته: یکی از بهترین شریفی های عمرم را دیدم. آدم شریفی و اینقدر خوب؟ مجبورم اصل اول را که همان ” شریفی, خوب شریفی مرده است” را نقض کنم.( البته چند مثال نقض دیگر هم دارم.) بماند که من آنقدر حرف زدم که فکر کنم برود و پشت سرش را هم نگاه نکند, اما خودش میداند که ” آقا خیلی چاکریم.”
پی نوشت قسمت ۲: باور پاراگراف اول یا دوم این قسمت ۲ به عهده خواننده است.
۳. به قول سیدنا و مولانا, این حضرت, نوشته های وبلاگی لزوما شرح حال نویسنده نیست. نوشته های نویسنده است. محض یادآوری گفتم فقط.
۴. صادقی جان. امروز در ” مود” جدی نویسی و تاثیر گذاری و این حرفها نیستم. هرچند که حرف درست را منصور نصیری بیان کرد که اینها افرادی هستند که ما دلمان میخواهد مثل آنها باشیم یا دوست داریم از آنها تاثیر بگیریم.
اما برایت مینویسم. هرچند اصلا چیزی را که انتظار خواهی داشت, نخواهی خواند.
۵. یک عدد مصاحبه کاری داشتیم امروز صبح ساعت هشت. دریغ از یک جو دلهره و اضطراب و استرس. فکر کنم خودم هم میدانستم مرا نمیخواهند. یکی از سوالها را که اصلا نفهمیدم چه بود. برای خودم قصه تحویلشان دادم.
بروم این کت و شلواری را که خریدم پس بدهم. ما را چه به کارهای با کلاس.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.