احمدی نژاد برای اولین بار

برام مهم بوده. همیشه مهم بوده که بدونم تو ایران چی داره میگذره. یه وقت هایی عصبانی میشم و از کوره در میرم و یه متنی مثل این رو مینویسم اما کسایی که از دور و نزدیک میشناسمن میدونن که واقعیت چیز دیگه ای هست. برام مهم بوده تماسهام رو حفظ کنم. بخونم و بنویسم و اگه از دستم بر بیاد منتقل کنم.
با تلوزیون هیچ وقت میانه خوبی نداشتم. تا حالا هم مقاومت کردم و برای خونه خودم تلوزیون کابلی نگرفتم. اولا که وقتش نیست بعد هم واسه من همون نیم ساعتی که تو سالن ورزش تلوزیون نگاه میکنم کافیه.
به لطف خواهر و برادرم که به عنوان کادوی کریسمس برای خونه مامان اینها تلوزیون ایرانی گرفتن امروز شاید بعد از چهار سال برنامه جام جم رو دیدم.
دلم برای کسایی تنگ بود. با هر چهره یه آه و آه و آخی و اوه از دهنم در میومد. مثلا حسین رفیعی هرچند هم که در مورد انرژی هسته ای حرف بزنه باز هنوز برای من همون پسر بابا هست با بیژن ؟ ( چی بود خدایا) . یا مثلا اخبار ورزشی هنوز خوبه.
اما …
صحبتهای احمدی نژاد و شاهکارهاش رو نه تنها من که دنیایی دنبال میکنند. هر دفعه سی ان ان یا ان پی آر رو دارم منتظرم که یه آی ران بشنوم و بعد هم مطلب تازه. وبلاگ ها و روزنامه ها هم اغلب صحبتهاش رو به صورتهای مختلف میارن. اما…امروز اولین دفعه بود که صداش رو شنیدم. خلاصه آخرین سخنرانی اش بود و با وجود مخالفت همه که میگفتن کانال رو عوض کن حرفهاش رو شنیدم.
داشت میگفت که جهان خودش رو از مصاحبت ایران محروم کرده. بعد هم دوربین بین یه سری از مردم رفت که همه عقیده داشتن همه دنیا بمب ( بخونید انرژی هسته ای ) دراه و ایران هم میتونه و دانشش رو داره و باید داشته باشه. چرا اسراییل داشته باشه و ما نداشته باشیم.
لحن احمدی نژاد انگار برام تازگی داشت. بابا گفت مگه دفعه اول هست که این حرفها رو میشنوی. من گفتم نه این لحن این جور با کنایه و منت گذاشتن اینجور وقیح حرف زدن رو یادم رفته بود.
آره. دنیا خودش رو محروم کرده. اقتصاد همه دنیا از هفته گذشته خوابیده و ملت همه عزا گرفته منتظرن که دوباره با ایران ارتباط برقرار بشه. شرکتهای بزرگ همه در آستانه ورشکستی ان و بانکهای جهانی هم کلا خوابیدن.
این مرد فکر میکنه داره واسه یه قبیله بدوی حرف میزنه؟ این چه لحن حرف زدن با مردمه؟ نه …من غرب زده نشدم. نه. من یادم نرفته. من هیچی یادم نرفته. وقاحت این آدم جدیده. نمیدونم. طرفدار خاتمی هم نیستم که بگم با اون مقایسه اش بکنم. اما شاید واسه منی که تو دوره خاتمی اومدم بیرون هنوز اون ذهنیت لااقل دلخوش کننده وجود داشت.
ریس جمهور رو میگن که باید خدمتگزار ترین و در عین حال مقتدرترین آدم کشور باشه. تو لحن این آدم من نه انسان دوستی دیدم نه قدرتی. مثل بچه ای که شکلات کس دیگه ای رو پنهون کرده بود و فکر میکرد همه باید مطیعش باشن.
چقدر تبلیغات تلوزیون و بقیه رسانه ها هم در این مورد قوی بوده . که حالا چون سویس انرژی هسته ای داره ما هم باید داشته باشیم.
من میترسم. من بیشتر از هر وقت دیگه ای میترسم. زنگ زدم ایران. عمو گفت که نه . ما چون توش هستیم چیزی حس نمیکنیم. اوضاع اقتصادی هم مثل قبله. بدتر نشده. اون میگه ما ها ترسو شدیم. نمیدونم.
شاید دارم ناخود آگاه سیاستمدارها رو مقایسه میکنم. ( کاری که همیشه در مورد این دو کشور حداقل اشتباه هست). اما …نمیدونم….این تو رقابتهای قبل از انتخابات هم همینطور حرف میزد و اینهمه رای آورد؟
من برای ایران نگرانم. و این نگرانی رو بیشتر و بیشتر دارم تو رسانه های اینجا میبینم. کاشکی یکی این رو درک کنه.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.