هرچی سنم بالاتر میره بیشتر به ارزش داشتن یه دوست دختر خوب پی میبرم. پسرها خوبن. ارزش رفاقت رو میدونن. معمولا مرام دارن و پشت آدم رو خالی نمیکنن. من خوشحالم که همسرم بهترین دوستم بود و بعد از ازدواج این دوستی ادامه پیدا کرد. خوشحالم که از خیلی کارها باهم لذت میبریم یا از خیلی از چیزها به طور مشترک بدمون میاد.
اما دوست دختر یه چیز دیگه هست. آدم فقط با دوستی که دختر باشه میتونه بره ساعتها به بهانه خرید راه بره, قهوه بخوره , بی نهایت لباس امتحان کنه, از پریود درد دارش حرف بزنه, راههای سقط جنین رو بررسی کنه, از عالم و آدم غیبت کنه. یاد پسرهای دوران دبیرستان رو بکنه و بخنده. از درد بند انداختن و آرایشگر بهتر حرف بزنه و زرد زرد زرد باشه و به شدت از زردی اش لذت ببره.
اما سخت هست اضافه کردن آدم جدیدی به رابطه ها. ما ها اینجا خیلی تنهاتر از ایرانیم. من دوستای خارجی خوب هم دارم. جک هم با هم میگیم و تو مال به اندازه فلان پیرمردها گیر میدیم.اما میدونید… نمیشه دیگه. نمیشه زرد بود باهاشون. آخه اون چه درکی از صف تاکسی داره. یا چه میفهمه چرا برای دیدن دوست پسر آدم میرفت توی پارک یا چرا همونجا تو مدرسه با هم حرف نمیزدن. یا چه میدونه بند و ابرو چی هست… آدم ها نیستن که رابطه ها رو میسازن. خاطره ها هستن.
بچه های ایران هم هستن. دوستان ایرانی هم اینجا هستن. اما خودتون فکرش رو بکنید. الان اگه یکی به من زنگ بزنه که بریم خرید من باید برم سراغ پام یا تقویمم ببینم کی خالی هست , کی قراری نیست, تعطیلی هست , کلاس نیست. شاید تا سه تا شنبه آینده یه وقتی جور شد. مسخره هست. آخرش هم حراجی تموم میشه یا هرکی واسه خودش میره.
زندگی شلوغ تنها تر میکنه آدمها رو.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.