مثلا تو بیایی الان
همین الان- ساعت سه صبح
در بزنی
من بترسم. بپرسم هو ایز دیس
بعد تو بگی منم. در رو باز کن
بعد من خشکم بزنه. در رو باز نکرده خشکم بزنه. یه شال از رو زمین بردارم ببندم سرم
در رو باز کنم.
ماچت کنم. فقط ماچت کنم بعد بگم شراب یا چایی
بعد تو بگی چایی
من زیر سیگاری رو خالی کنم بذارم جلوت تا آب بجوشه
قیافه‌ام هم آروم باشه انگار نه انگار که دلم داره میاد تو دهنم که ساعت سه صبح، اینجا
هیچی نپرسم. هیچ وقتش هیچی نپرسم
چایی بخوری بری تو حیاط سیگار بکشی.
من برات پتو بیارم طبقه پایین
فرش رو بندازم روی تخت. بخاری برقی رو برات روشن کنم
برم بالا خودمو بخوابونم.
نخوابیده باشم هنوز که تو بیایی
همونطور با لباس بچپی تو
اونوقت سرت واقعنی میره رو شونه سمت چپم
و واقعنی تو هستی
فکرشو بکن
واقعنی تو باشی

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.