یازدهم می دوهزار و یازده

مثلا من همینجا زیر آفتاب دراز کشیدم
همینطوری پاچه شلوار و آستین‌هام بالا زده
چشام هم بسته
بعد تو می‌آیی
من که چشامو باز نمی‌کنم
بعد تو هی منو می‌بوسی از نوک پا تا دستا مثلا
بعد من هی چشامو وا نمی‌کنم اما می‌خندم
همونطوری فکر می‌کنم چه حال خوبیه زیر آفتاب و بوسه‌های تو خوابیدن
بعد خوابم می‌بره
اما می‌دونی
بیدار که می‌شم
تو رفتی
تنم هم پر از جای نیش پشه‌هاست

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.