چهارم آپریل دوهزار و یازده

قبول کردم که معاشرت آنلاین را به طور رسمی وارد زندگی اجتماعی‌ام کنم. نزدیک‌ترین معاشری که از صحبت با او لذت ببرم در دو ساعتی من است. نمی‌توانم برای یک چایی خوردن هر روز چهار ساعت رانندگی کنم.
همه جای جهان پخش اند. ساعت یکی ایران است،‌ یکی اروپا، یکی جزیره، یکی شرق آمریکاِ یکی هم همین بغل دو ساعتی من. حالا اسکایپ را روشن می‌کنم. برای خودم چایی می‌ریزم. سالاد درست می‌کنم، غذا می‌خورم،‌ غر می‌زنم و حرف می‌زنیم. بچه‌ها هم هستند همانجا توی آشپزخانه من. درست است که اگر بودند می‌رفتیم لب اقیانوس قدم می‌زدیم خیلی بهتر بود که یک هوایی هم به کله‌هایمان می‌خورد، اما نیستند و هم صحبتی‌ با آنها لازم و واجب است.
گاهی هم اسکایپ روشن با هم درس می‌خوانیم یا کار می‌کنیم. می‌گویم از الان تا یک ساعت دیگر حرف نمی‌زنیم و درس می‌خوانیم. تقلب هم می‌کنیم آن وسطش گاهی.
این شده که خودم را اینطور گول زده‌ام و خوشحالم از اینکه غر زدن‌هایم در مورد اینکه اینجا هیچکس نیست تمام شده. امروز یکی گفت که وقتی چایی می‌خوری و عکسش را می‌گذاری در چایفون، باید بنویسی که داشتی با کی معاشرت می‌کردی. این هم فکر بدی نیست.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.