خودمو پیدا می‌کنم؟ حتما. اما کی‌اش رو نمی‌دونم. الان از شوک اولیه بیرون اومدم و دارم بهتر به ماجرا نگاه می‌کنم. این دو روز آخر هم خیلی بهتر بود. منطقی که فکر می‌کنم می‌بینم حق با اونه و با من که تصمیم گرفتیم، اما بهش نگاه که می‌کنم دلم غنج می‌ره و نمی‌دونم با این حجم از عشق چه باید بکنم. شاید دارم به عنوان استراتژی زنده موندن، نفرت‌پروری می‌کنم و می‌زنم زیر همه حرف‌هایی که همه عمر زدم و همیشه واسه بقیه خوبه. چقدر حرف زدن واسه بقیه راحته. چقدر خوب آدم لم می‌ده به مبل و تئوری‌های گنده گنده صادر می‌کنه و مشاوره می‌ده. بعد خودش که می‌افته تو گودال، به هرچیزی چنگ می‌زنه. از هفته بعد میشینم سر کار و درس و دریا و دوچرخه سواری و غم رو هم باید زندگی کرد دیگه.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.