شنبه تعطیل بی حوصله تابستانی انگار پنیر است که آفتاب کش اش می دهد. تمام نمی شود. نه حوصله کار است ؛ نه درس؛ نه آدمیزاد؛ و نه حتی قدم زدن به مقصد آن نیمکت قهوه ای زیر آن درخت بزرگ وسط جنگل کنار دریاچه پشت خانه. این یعنی جریان جدی است.
از آن وقت هایی است که کلید پیش گریه است و سکوت؛ اما من همچنان سودای مبارزه با کلید را دارم. زورکی می نویسم و بغضم را قورت می دهم.
مرا در توییتر دنبال کنید
توییتهای منبلوط را در ایمیل بخوانید