از این که اینجا بوی پیاز داغ گرفته جدا شرمنده ام.

جدی میگم.
این بحث رو با این دید شروع کردم که با توجه به این سیل مهاجرت یه اخطاری باشه برای تازه واردین که اشتباهاتی رو که حداقل من داشتم و هزینه زیادی هم صرف جبرانشون شد تکرار نکنن. اما حرف که به درازا بکشه و نویسنده هم ناشی باشه این میشه که الان وقتی بلوط رو باز میکنم بوی پیاز داغ همه تنم رو میگیره. واقعیتش برای منی که حتی تو عمرم یه بار هم قورمه سبزی درست نکردم و دیگه حداکثر آشپزی ام یه غذای یه ربع بیست دقیقه ای واسه وحیده – چون اگه بیشتر از اون طول بکشه روی گاز خوابم میبره- اینها یه ذره زیاد بود.
دید جامعه شناسانه ما تبدیل به آشپزی شد . همینه که من هنوز در حسرت یه مدرسه آندر گراد – باور کنید نمیدونم فارسی اش چی میشه. ایران ما به لیسانس دارش هم میگفتیم مهندس- موندم.
مرسی از همه که اینقدر علاقه نشون دادن و همراهی کردن. از بنفشه, سایه , مامان غزل عزیز, دکی گوشزدی, خورشید خانم ,سوسکی خوبم, پریسا و مرجان و همه خوبهای دیگه . کلی دوست خوب هم پیدا شد تو این وسط راه.
در هر حال فکر کنم همه حرفهایی هم که باید در قسمت آخر گفته میشد تو کامنتها و قسمتهای قبلی گفته شد و نمیخوام تکرار مکررات کنم. به دوستانی هم که من رو با یه متخصص تغذیه یا ورزش یا دکتر! اشتباه گرفتن , من هیچ کدوم اینها نیستم. تو رو خدا اینجا رو از اینی که هست زرد تر نکنید.
همه اینها هم وقتی باید اتفاق بیافته که من میخوام به وبلاگم جدی تر نگاه کنم و مصمم تر بنویسم.
سرم یه ذره شلوغه. برنامه ای که من مسولش هستم و از طرف اداره کمکهای مردمی ارایه میشه وضعیت خیلی ثابتی نداره. از بودجه سازمان داره روز به روز کمتر میشه و کلا شاید این برنامه قطع بشه. من هم که واسه یه جای غیر دولتی کار میکنم و اینها هم پولشون از همین برنامه های تامین میشه که سازمانها بهشون میدن. هیچ چی هم بدتر از این نیست که آدم امنیت شغلی نداشته باشه. البته این قرداد تا سال دیگه تابستون ادامه داره اما خوب وقتی پول نباشه قرارداد هم بی معنی هست.
شاگردام اومدن. من برم.
امیدوارم هیچکی رنجیده نشه ازم. همتون ماه هستید به خدا. فقط این آدم من نبودم. همین. محتاجیم به انرژی !

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای از این که اینجا بوی پیاز داغ گرفته جدا شرمنده ام. بسته هستند

مهاجرت و پدیده اضافه وزن – قسمت پنجم: چه کنیم که اضافه وزن پیدا نکنیم اگه هنوز تو اول راهیم؟

اول از همه معذرت میخوام که این مطلب اینقدر طولانی شد. میدونم خیلی ها منتظرن ببین اصلا راه حلی هست یا نه. ولی خوب همونطور هم که تو قسمت اول گفتم این مسله ای هست که شاید کسانی که قصد مهاجرت دارن و یا تازه دارن باهاش درگیر میشن باید بدونن. که علاج واقعه ناخواسته رو قبل از وقوع بکنن.
یه مسله دیگه ای رو هم که از قسمت اول میخواستم بگم این هست که خودتون رو بشناسید . خیلی ها از تپل شدن و حتی چاق شدن لذت میبرن. من یه دوستی دارم که میگه من به عنوان یه مادر باید چاق باشم. یه پسری رو میشناسم که میگه شکم من نشونه مردونگی من هست! یه دوست امریکایی دارم که میگه مرد امریکایی باید صدو پنجاه کیلو باشه کم کم. خوب . سالم باشید و با خودتون حال کنید. جدی میگم. مهم فقط و فقط خود شما هستید. من هانی ام رو میبینم که با رسیدن بوی چلو کباب بهش دین و ایمونش رو از دست میده.( و خدا رو شکر چاق هم نمیشه) . من هیچ وقت این لذت رو نمیگیرم ازش. مهم فقط و فقط خودتون هستید. هیچ رل مادلی هم نزارید. هیکل این هنرپیشه ها و مدل ها به نظر من اصلا طبیعی نیست. آخه چطور یه زن بیست و چند ساله میتونه چهل کیلو باشه و سالم ؟
در ضمن استخون بندی و کلا فرم بدن خانوادگی تون رو بدونید چی هست و توقع زیادی نداشته باشید. من میدونم همه خانواده پدری من لگنهای پهنی دارن. من هرچی چربی بسوزنم دیگه با فرم استخون که نمیتونم مبارزه کنم.
اما اگه دیدید از خودتون لذت نمیبرید و هیچ جوری هم نمیتونید خودتون رو قانع کنید بهتره که فکری بکنید تا دیر تر نشده.
در هر حال ما داریم کار میکنیم و درس میخونیم که در درجه اول خودمون از زندگی لذت ببریم دیگه. چه فایده داره اگه خونه چند میلیونی و سه تا دکترا ( البته اگه اینها رو معیار موفقیت بدونیم) داشته باشیم اما دلمون نخواد تو آینه به هیکل خودمون نگاه کنیم؟ که از برهنه شدن خودمون تو اطاق خواب لذت نبریم؟
– بدن خودتون رو بشناسید. اگه اونقدر خوش شانس بودید که تو این مملکت بیمه پزشکی داشتید و تونستید یه دکتر داشته باشید ازش بپرسید که وزن سالم برای شما چی هست. تاکید میکنم وزنی که تو اون سالم هستید. من زنم. بیست و پنج سالمه و قدم اگه درست یادم مونده باشه صدو شصت و شش هفت باید باشه. خوب دکترا میگن که وزن من از پنجاه و چهار تا شصت و پنج اگه باشه من سالم هستم. اگه کمتر یا بیشتر باشه باید فکری بکنم. این رابطه رو بدونید که زنگ خطر کنار گوشتون باشه.
– از دکتر درجه کالری رو که باید تو یه روز به بدنتون برسه رو بپرسید. رژیم غذایی میتونه هزار و دویست هزار و پونصد یا دوهزار باشه. – معمولا بیشتر از دوهزار توصیه نمیشه- و همونطوری که قبلا گفتم بهترین نسبت اینه که به ازای هر صد کالری سه گرم چربی بخورید. سدیم و کربو هیدرات هم هرچی کمتر بهتر.
– دقت کنید که من یه متخصص تغذیه نیستم. حرفهایی رو که متخصصین به من زدن بازگو میکنم. بهترین مرجع همیشه دکترتون هست.
– وقت نیست. قبول دارم. به خدا قبول دارم. شاید فشردگی برنامه ای رو که الان خود من دارم در حد تصور هیچ کدوم از همدوره های دیگه ام نباشه. اما خوب. کاری نمیشه کرد. تصمیمی هست که گرفتم . نمیشه به خاطر رسیدن به هدفهام از خودم. از رضایتم از سلامتی ام بزنم . این رو یادتون باشه که همه این دویدن ها برای اینه که از زندگی راضی باشید.
– تو خونه وقت غذا درست کردن ندارید؟ قبول دارم. من خودم شاید هفته ای دوبار هم تو خونه غذا درست نکنم. اما خوب برای خرید که میشه وقت گذاشت و البته باید وقت گذاشت. خود من به طور مطلق همه سه وعده غذا رو از بیرون میخرم. هم برام ارزونتر تموم میشه , هم میدونم چی دارم میخورم هم وقتی رو که برای آشپزی ندارم جبران میکنه.
تو تمام فروشگها بخشی هست به اسم شام وناهار یخ زده. خوب. درست. به خوشمزگی غذای داغ و تازه نیست. اما چاره این بی وقتی مگه غیر از اینه؟
خیلی راحت یه مافین برای صبحانه بگیرید که صد کالری بیشتر نداشته باشه. ( توی آلبرتسون میتونید پیداشون کنید) ساعت ده یه لیوان ماست میوه ای بدون چربی بخورید. ( که چهل سنت هم بیشتر نیست). ناهار رو غذایی رو بگیرید که تا دویست و پنجاه کالری داشته باشه و چربی اش هم متناسب باشه.( مثلا تا جایی که من میدونم این هفته غذاهای سوت بیچ دایت یه حراجی داشت که پنج سرو غذا رو میداد ده دلار. به نسبت پنج بار بیرون غذا خوردن نمی صرفه؟ برای شام هم همینطور. خوراکی های این وسط رو هم تنظیم کنید. من خودم کسی نیستم که بدون کافین زنده بمونم. خیلی ها میگن سودا حتی رژیمی اش رو هم نخورید. من نمیتونم. دیگه با خودتون.
من دیگه هر چقدر کار داشته باشم هر شب یه ظرف سالاد رو درست میکنم هم برای شام هم برای ناهار فردا. خیلی ساده و تکراری. کاهو گوجه و فلفل دلمه ای سبز. نگیرید اونقدر رنچ نرزید که دیگه اثر همه کم غذا خوردن بره. چون وعده های غذایی کوچیک میشه سالاد کمک میکنه به گول زدن شکمتون. وگرنه اگه قرار باشه اول یه کاسه سالاد رو بخورید و بعد یه دیس پلو لطف کنید سالاد رو نخورید.
قهوه رو اگه تو خونه درست کنید هم تو پولش صرفه جویی کردید و هم میتونید کرم بدون چربی توش بریزید. از این فلاسک کوچیکها بگیرید و بذارید تو ماشین. صرفه جویی بزرگی هست. جدی میگم.
حواستون به میوه ها هم باشه. قرار نیست هرچی دلتون میخواد بخورید و بگید میوه هست. میوه ها شکر وکالری زیاد دارن. یه دونه همراه صبحانه و یه دونه هم بعد از ظهر. البته یه سری میوه هستن که هرچی بخورید اشکال نداره. باید یه لیست از اونها رو بنویسم.
این چیبس مادر مرده رو حذف کنید از سبد خرید. آی سخته. آی سخته…
اصولا خیلی وقتها غذا میخوریم سرمون گرم بشه. خوب برید وبلاگ بخونید!! ترک غذا خوردن از روی عادت سخته. اندکی همت می طلبه.
مثل من نباشید. آب بخورید. آب بخورید. ( من سودا میخورم. سودا میخورم)
برای من و وحید بیرون غذا خوردن یکی از معدود تفریحاتی هست که اینجا داریم. یکی دوشب آخر هفته رو ترجیح میدیم بیرون غذا بخوریم. یه کتابی هست به اسم بیرون شام خوردن. منوی رستورانها و حقایق غذاییشون رو نوشته. خیلی راحت میتونید از روی اون سفارش بدید. نترسید از اینکه بگید نصفش رو براتون سرو کنن. نگید بقیه اش رو میبرم خونه. همین که تو بشقاب باشه وسوسه اتون میکنه. کم سفارش بدید. بستنی نخورید بعدش ( آی سخته آى سخته) دیگه حداقل یه لیس از بستنی همراهتون بزنید که ناکام نرید بیرون!
ببینید برای اینکه الگوی غذا خوردن پیدا کنید هزار تا کتاب نوشته شده. اما آخرش به شما میگه که با توجه به سلیقه تون کم بخورید. واقعا اگه اول کار هستید خوب شروع کنید که کارتون بعد از یکی دوسال به رژیم نکشه. بهتر خوب شروع کنید تا اینکه بعدا به فکر جبران بیافتید.
ورزش رو هم که دیگه گفتن نداره. داره؟ وقت ندارم. وقت ندارم. وقت ندارم.
قبول دارم. الان برنامه خودم رو نوشتم. اما پاکش کردم . دیدم خیلی دارم از خودم مینویسم. اما باور کنید با شلوغ ترین برنامه ها هم میشه روزی نیم ساعت رو برای ورزش اختصاص داد. تازگیها خودم کشف کردم حتی ارزشش رو داره که از کارتون کم کنید یا حتی از واحد های درسی تون اما ورزش کنید. من هنوز از هیچ کدوم نزدم. اما استرسی رو که ورزش ازم کم میکنه واقعا تاحالای تجربه نکرده بودم. خیلی خوبه. نه برای لاغری نه برای تناسب که فقط برای این آروم کردن.
اگه هنوز مشگل اضافه وزن ندارین که خوب بهتر. یه ذره حواستون به این موارد باشه. وعده هاتون رو کوچیک و کم کنید. نترسید . نمی میرید. اما بعد از یه مدت حجم معده اتون کم میشه. جدی میگم. هله و هوله کمتر بخورید. به کامنت خورشید خانم نگاه کنید که میگه براکلی بخورید با کرفس. هم فیبر طبیعی به بدنتون میرسه هم دهنتون میجنبه. خوب قبول دارم. براکلی به خوشمزگی شکلات نیست.ولی دیگه دیگه…
به خدا اگه یکی بود همین چیزهای کوچیک رو همون سال اولی به من هم میگفت شاید تو سالهای بعد اونقدر با کم کردنش دچار سختی و مشقت نمیشدم.
سایه هم اینها رو گفته که اضافه میکنم:
یک نکته خیلی مهم دیگه هم این هست که گرسنگی نکشید اصلا. چون گرسنگی باعث می شه که اولین وعده غذای گرم رو که گیرتون می یاد، با ولع بخورید و توجه هم نکنید چی هست. راهش اینه که هر چهار ساعت یک بار یه اسنک بخورید. سالم ترین اسنک هم چیزهایی مثل گردو و کشمش و بادوم خودمون هست( نه بیشتر از یک مشت) و یا ماست و میوه یا همون هویج و کرفس که صنم گفته بود.
آخرین اسنک باید چهار ساعت قبل از شام باشه و بعد از شام هم تا قبل از خواب باید چهار ساعت چیزی نخورید.
این یکیش برای من خیلی سخته خداییش. تنها چیزی که کمک می کنه این هست که در طول روز به اندازه کافی غذا خورده باشم که واقعا بعد از شام چیزی دلم نخواد.
بعضی غذاها هم باید حذف بشن. مثلا:”کره، شیرینی،نوشابه های غیر دایت”
دیگه این که بعضی از غذاهای ایرونی به خاطر میزان پروتئینشون خیلی خوب هستن، مثل عدس پلو. البته همه این غذاهای نشاسته ای( برنج، پاستا، ماکارونی) نباید بیشتر از یک کاسه کوچیک خورده بشن. این کاسه کوچیک با یک کاسه سالاد که همراه می شه، کاملا کافیه.
به شرطی که اسنک هایی که گفتم هم خورده بشن.
فقط فکر کنم یه پست دیگه بنویسم که اگه یه ذره همچی بفهمی نفهمی هلو شدیم چه کنیم حالا.
پی نوشت: باید واقعا از بنفشه ممنون باشم که از همون پست اول این بخش با کلی نظر خوب و یه ایمیل مفصل کلی کمکم کرد.
در ضمن کلی چیز دیگه هست که میخوام بنویسم. اما این هفته سری جدید کلاسم شروع میشه. الان هم اونها دارن تست میدن من دارم مینویسم. نمیدونم چقدر وقت میشه. باید از گریه کردنم موقع اون کنفرانس وضع زنان در خاورمیانه بنویسم و یه عالمه خبر خوب.
زندگی قشنگه. مگه نه؟ ( حتی اگه تکلیف جفت کلاسهای عصرت رو ننوشته باشی و با کمال پر رویی وبلاگ بازی کنی.)
اوه اوه. یه چیز دیگه. دیشب یه خواب دیدم خفن. خواب دیدم رفتم ایران واسه یه کنفرانسی. بعد خانم معلم احمد نیا اومد اونجا. من یه جوری پریدم بغلش که طفلک ترسید. سرزمین رویایی هم اونجا بود با یه دختری که کلاس دوم راهنمایی ما از کیفش آلوچه برداشتیم و رفت به ناظم گفت.
تازه فامیل های شوهر سابق دوستم هم بودن که من رو گیر آورده بودن واسه گلایه. بساطی بود. جای شما خالی.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای مهاجرت و پدیده اضافه وزن – قسمت پنجم: چه کنیم که اضافه وزن پیدا نکنیم اگه هنوز تو اول راهیم؟ بسته هستند

مهاجرت و پدیده اضافه وزن – قسمت چهارم: فقدان آموزش یا هیچ میدونید چی میخورید؟

بنفشه عزیز تو کامنتهای پست اول این مجموعه به موردی اشاره کرد که خیلی جالب بود : عدم آموزش
مهاجرت در تازه ای رو به روی خیلی ها باز میکنه: استقلال. درسته که خیلی از مهاجران تنها نیستند اما نمیشه منکر مستقل تر شدن افراد شد. حتی برای کسی که با تمام اعضای خانواده اش تن به مهاجرت میده. همونطور که قبلا اشاره کردم نقشهای سنتی کم رنگ تر میشه و افراد خودشون مسول کارها و روابط و البته خورد و خوراکشون میشن.
خوب حالا من یه سوالی میپرسم؟ کی میدونه اندازه کالری, چربی و هیدرو کربن یه دیس پلو با قورمه سبزی چقدره؟ نگید که میدونید چون باور نمیکنم.
یه بخش بزرگی از فرهنگ شناسی جوامع مختلف به غذاها و نقش و کارکرد اونها و چگونگی بوجود اومدنشون میپردازه. حتما یه ربطی داشته که ما یه عمر با پلو و خورشت و کوکوسبزی بزرگ شدیم. اضافه وزن هم نداشتیم.( حداقل مثل اینجا). حالا ما همون آدم بیست و چند ساله ایم اما یه دفعه تمام سیستم غذا خوردن ما عوض میشه. چربی هایی که بهشون عادت نداریم. هورمونهایی که تازگی داره برای بدنمون و ما بدون هیچ گونه شناختی اونها رو سرازیر میکنیم به شکم مبارک.
هیچ وقت پرسیدید از دکترتون که با توجه به وزن و قد و نوع کار و فعالیت بدنیتون, به چه مقدار کالری و چربی و نمک و شکر تو روز احتیاج دارید؟ هیچ وقت براتون مهم بوده که وقتی یه غذایی رو از فروشگاه میخرید به بخش ” حقایق مواذ غذایی” اش یه نگاه بیاندازید؟ یا خدایش هیچ وقت رفتید ببینید این ” ببگ مک” ارزش غذاییش چی هست؟ فکر نمیکنید لازمه؟
نظرتون راجع به این اعداد و ارقام چی هست؟
مثلا Double Quarter Pounder® with Cheese که سایت رسمی مک دانلد میگه ۷۳۰ کالری و ۴۰ گرم چربی داره. ۱۶۰ میلی گرم کلسترول و ۱۳۳۰ میلی گرم سدیم.
۴۹۰ کالری و ۲۱ گرم چربی به اضافه ۱۵ میلی گرم کلسترول و ۱۴۳۰ میلی گرم سدیم. و اضافه کنید ۶۱ گرم کربو هیدرات رو برای این بریتو تاکو بل.
و این لیست سر دراز داره. میشه به تک تک این رستورانها سر زد و دید که چه به خورد ما میدن. البته بدونید که این آمار وب سایت ها هست نه مثلا غذایی که تو روغن سه روز مونده سرخ میشه. این تازه استانداردش هست.
بدن بدون کالری و چربی و بقیه مواد غذایی که زنده نمی مونه. به همشون احتیاج هست. اما خوب کمیتش و کیفیتش هم مهمه دیگه.
حالا این همه حرف زدیم که ببینیم چیکار میشه کرد دیگه. درسته؟
اگه تجربه ای دارید که فکر میکنید خوب هست بقیه بدونن حتما بگید که بقیه هم استفاده بکنن.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای مهاجرت و پدیده اضافه وزن – قسمت چهارم: فقدان آموزش یا هیچ میدونید چی میخورید؟ بسته هستند

مهاجرت و پدید اضافه وزن- قسمت سوم: اثرات روانی زندگی کردن در میان چاقترین مردم دنیا

یه اصلی هست که میگه تکرار هرچیزی از قبح یا ارزشش کم میکنه. یا دست کم انسان به اون عادت میکنه.
امریکایی ها مردم چاقی هستن. و بسیار چاق. من یادم نمیره. یکی از دوستانم که یه پسری بود که بین ما به تپلی تو ایران معروف بود. کار مهاجرتش که درست شد طفلک سه ماه یک رژیم سخت گرفت که خوش هیکل بیاد خارج! اولین باری که به من از امریکا زنگ زد – من هنوز ایران بودم- بهم گفت: من همونجا تو فرودگاه جان اف کندی نیویورک رژیمم رو شکستم. این ملت خیلی چاقن! و همینطور هم هست. سایز دوازده و چهارده که اگه تو ایران همه عمر فرد رو شرمنده نگاه جامعه میکنه, اینجا یه سایز نرمال و عادی هست. تا وقتی سایز چهارده هم بپوشی بهت میگن که ” گود لوکینگ ” هستی و نگرانی از بابت این قضیه نداری. سایز چهار ایکس لارج رو زیاد میپوشن. مردمی که از فرط چاقی راه نمیتونن برن و میشن ناتوان جسمی. اون وقت هم سوار ویلچرشون میکنن و از دولت پول میگیرن که بیشتر بخورن. من اونها رو مواخذه نمیکنم. اینجا معمولا هرچی فقیر تر باشی چاق تری. فقرا هستن که براس سیر کردن شکمشون منوی های یک دلاری بوجود اومده. چربی ها و هورمونها بیشتر سهم اونهاست. اون قدر این مسئله فقر و غنا تو میزان چاقی محسوس هست که از دیدن مردم یک منطقه و سایزشون میتونی وضع مالی منطقه رو بفهمی. هر چی پولدارها بهتر و کمتر میخورن چاقها آشغالتر و چرب تر غذا میخورن.
و همه اینها باعث میشه که وقتی سایز چهارت به شش و بعد هم به هشت و شاید هم ده رسید هنوز خیلی حس نکنی که چاقی. چون آدم ناخود آگاه خودش رو با بقیه مقایسه میکنه. با محیط دور و برش. بقیه هم که میخوان واسه خودشون شریک جرم بسازن. ” نه بابا. کی گفته تو چاقی؟ تو مگه این چاقها رو نمیبینی؟ تو به خودت میگی چاق؟” و از این دست اعتماد به نفس دادنهای بی خود هست که یه دفعه کار دست آدم میده و بعله دیگه. سایز چهارت شده دوازده و هیچ لباس گشادی نمیتونه اون دایره مقدس چربی دور شکم رو بپوشونه. طبقه ها شروع به رشد میکنن!!
تو قسمت بعدی به نقش آموزش و دونستن اینکه چی میخوریم میرسم. کمک کنید بابا. خوش هیکلها!!

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای مهاجرت و پدید اضافه وزن- قسمت سوم: اثرات روانی زندگی کردن در میان چاقترین مردم دنیا بسته هستند

مهاجرت و پدیده اضافه وزن – قسمت دوم : تغییر در نحوه و نوع غذا خوردن

در مقایسه با ایران, بیرون غذا خوردن به شدت شایع هست. اون موقع ها بیرون غذا خوردن برای خیلی از خانواده ها هنوز یه چیز تجملاتی بود ( الانش رو نمیدونم دیگه) . اون نقش سنتی مادر خونه در آشپزخونه حتی برای خانواده های ایرانی اینجا هم از بین رفته ( مطمئنا نمیتونم حکم کلی صادر کنم) . اینجا مادر خونه هم تا یازده شب سر کاره. طبیعتا هر کی میشه مسول شکم خودش.
– وقت کمه. مخصوصا اگه چند تا کار رو باهم بکنید. درس و کار و روابطتون با دوستان و اینترنت و وبلاگ و… راحت ترین کار اینکه که یه غذای داغ و آماده رو سه وعده بریزید تو شکمتون تا سیر باشید و به کارتون برسید. اگه فقط نیم ساعت وقت ناهار داشته باشید ترجیح میدید برید یه جای سریع یه چیزی بگیرید و بخورید تا اینکه تو یه رستوران درست و حسابی بیست دقیقه منتظر آماده شدن غذاتون باشید. تو دانشگاه هم که چی بهتر از یه برش پیتزای گرم و آماده .
– برعکس ایران, غذای گوشتی و چرب و چیلی ( بخونید خوشمزه) به شدت ارزونتر از یه غذای تازه و ساده و سالم ( بخونید بیمزه) هست.یه ظرف سالاد خیلی گرونتر از یه همبرگر, با سیب زمینی سرخ کرده و نوشابه با هم هست. فکر میکنید برای چی هرکی فقیر تره اینجا چاقتره؟ این روزها منوهای همبرگری ها پر هست از ساندویچهای یه دلاری. برای گذاشتن غذای ارزونتر رقابت عجیبی هست. و خوب حتما یه فرقی هست بین اون گوشتی که نیم پوندش رو میدن یه دلار با گوشتی که نیم پوندش هست شش دلار.
دانشجویی ایم یا یه کار کم درآمد داریم. خوب معلومه که ترجیح میدیم غذای خوشمزه ارزون بخوریم. کی بدش میاد؟ اینطوری میشه که جای سبزی و میوه و لبنیات وعدهای غذایی پر میشه از گوشت و چربی و کربو هیدارتها.
– و خوب چه گوشتی؟ همونطوری که گفتم فرقی باید باشه بین گوشت ارزون و مرغوب. مرغهایی که پروسه رشدشون با آمپولهای هورمونی تا پنج برابر سریعتر میشه . یه جایی مثل مک دانلد که رسما به شما کرم های پرورشی پروتینی میده. فکر میکنید واقعا بشه یه همبرگر رو با گوشت گاو به قیمت یه دلار داد دست مشتری؟
حتی سبزیها و میوه ها هم هورمونی هست. یعنی با هورمون رشدشون و آماده شدنشون سریعتر میشه . نه که غذاهای مرغوب نباشه. چرا هست. تو اغلب فروشگاهها قسمتهایی هست که میوه و سبزی و گوشت ارگانیک یا طبیعی به شما بدن. اما خوب گرونتره دیگه. و همونطور که گفتم فاکتور وقت هست که به شما اجازه خرید و غذا درست کردن تو منزل با روغن و مواد مرغوب رو نمیده.
– اگه مثل من باشید و دور از جون مثل تراکتور ولی به بهانه آشنایی به فرهنگهای مختلف منوی تمام رستورانهای مکزیکی و چینی و تایلندی و کامبوجی و فرانسوی و ایتالیایی و مصری و نیجریه ای و حتی بومیان استرالیایی رو بشناسید – چون هیچ راهی هم غیر شکم برای آشنایی با فرهنگ نیست!- میدونید که چقدر ظرفهای غذایی که تو این رستورانها برای یه نفر میارن بزرگ هست. یعنی یه وعده غذا تو یه رستوران چینی برای یه نفر اندازه همه غذایی هست که تو خونه ما مامان برای پنج نفر میذاشت. به طور کل حجم غذایی که سرو میشه خیلی زیاده.
در هر حال همه اینها دست به دست همه میده که این بشه برنامه روزانه شما: ( دقیقا الگوی هست که خیلی از همکارهای من بدون کم و کاست اجراش میکنن)
صبح بیدار میشید و تو راه رفتن به سر کار, یه وعده صبحانه مک دانلد رو بدون پیاده شدن از ماشین سفارش میدید. یه لیوان قهوه, یه ساندویچ تخم مرغ و ساسج ( کسی میدونه فارسی اش چی میشه؟) و یه چیزی مثل یه قالب کتلت سیب زمینی .همه اینها میشه در حدود ۵۰۰ کالری با ۳۰ گرم چربی ( دقت کنید که بهترین نسبت کالری و چربی اینه که شما به ازای هر صد کالری سه گرم چربی داشته باشید) .
سرکار ساعت ده گرسنه تون میشه. گرسنه که واقعا نباید باشید با توجه به اون صبحانه ای که خوردید . اما خوب هوس میکنید. میرید از اطاق استراحت یه چیبس یا بیسکوییت با نوشابه میخرید. ( ۳۵۰ کالری و ۲۵ گرم چربی).
ساعت دوازه وقت ناهار دارید نیم ساعت. سوار ماشین میشید و فرض کنیم اولین رستوران غذای سریع هم تاکو فروشی هست. یه دونه بوریتو میگیرید که همراهش دوتا تاکوی کوچیک و یه لیوان نوشابه هم میاد. ( ۷۵۰ کالری و ۳۵ گرم چربی )
برمیگردید سر کار و ساعت سه به شدت کسل میشید .هوس موکا میکنید. یه ربع وقت استراحت دارید. سایز کوچیک هم که بگیرید میشه ۳۴۰ کالری و ۲۱ گرم چربی.
اگه بعد از تعطیل شدن برید خرید یا مدرسه که معمولا اونجا هم هوس خوردن چیزی میکنید . شام هم مثلا هوس غذای چینی میکنید و میرید پاندا اکسپرس . دیگه کمترین و کوچکترین کاسه غذاییشون ۴۰۰ کالری داره با یه چیزی در حدود ۳۰ گرم چربی.
امیدوارم که وقتی برگشتید خونه هوس پاپ کورن خوردن رو نداشته باشید موقع تلوزیون دیدن. فرض کنیم پرونده شما با همون شام برای یک روز بسته شد.
بسیار خوب. ۲۳۴۰ کالری و ۱۴۰ گرم چربی خالص. بدون یک قدم راه رفتن یا هر نوع ورزش دیگه . برای زنی به سن من و با قدی در حدود ۱۶۵ سانتیمتر میزان کالری لازم – اگه ورزش نباشه تو برنامه روزانه- چیزی در حدود ۱۲۰۰ هست و حداکثر ۳۵ گرم چربی.
چه باید کرد با این ۱۱۴۰ کالری و ۹۵ گرم چربی اضافه؟ اون هم فقط در طول یک روز از یک سال ۳۶۵ روزه .
دیگه نگید چرا این امریکایی ها اینقدر چاقند.
تو پست بعدی راجع به اثرات روانی محیط اطراف مینویسم. در ضمن منبع این داده ها وب سایت رسمی رستورانهایی هست که گفتم. از اونجا که در قسم آخر نوشته ها قصدم این هست که به معرفی اونها برسم اینجا نمی آرم

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای مهاجرت و پدیده اضافه وزن – قسمت دوم : تغییر در نحوه و نوع غذا خوردن بسته هستند

مهاجرت و پدیده اضافه وزن – قسمت اول : کم شدن تحرک

یکی از مسایلی که مهاجرین – بخصوص در کشورهای امریکای شمالی- در سالهای اول ترک ایران به اون دچار میشن پدیده اضافه وزن ناخواسته هست.
اگه در فکر مهاجرت, در مراحل اجرای اون و یا در سالهای اول مهاجرتتون هستید , این مسئله ای هست که نباید به سادگی از کنارش رد بشید. این افزایش وزن گریبانگیر خیلی هاست منجمله کسانی که تو ایران هیچ وقت مشکلی با این موضوع نداشتن.
قصدم این هست که در چند پست آینده به دلایل اصلی و بعضی از راههای جلوگیری و یا مبارزه با این مشکل اشاره کنم.
مطمئن هستم تجربیات و یا دانسته های شما هم میتونه کمک کنه این مطالب کاملتر بشه.
کم شدن تحرک بدنی
در امریکا ( به طور ویژه) وابستگی افراد به وسیله نقلیه شخصی قابل مقایسه با هیچ کشور دیگه ای نیست. خیلی از ماها تو ایران هم ماشین شخصی داشتیم و این یه پدیده کاملا نو نیست. اما اندازه استفاده از اون کلا فرق میکنه. یادمه اون موقع ها که ایران بودم و دوستان از اینجا برای دیدار به اونجا میومدند یه حرف مشترک بود . ” ماشین مثل کفشه. نمیشه نداشت.” خوب این شاید یه ذره اغراق باشه اما خیلی هم بیراه نیست. همین کفش داشتن به شدت از تحرک افراد کم میکنه.
– غیر از یه سری شهر های خیلی بزرگ ( نیویورک, بوستون , شیکاگو و چند تا شهر انگشت شمار دیگه) سیستم حمل و نقل شهری خیلی ضعیف و کنده. اغلب سخت هست که برنامه کاری یا درسی رو با وقت حرکت اتوبوسها تنظیم کرد. مخصوصا در سالهای اول که خیلی ها تو جاهای مشغول میشن که باید همیشه در دسترس باشن و با یه تلفن مسول خودشون رو به محل کار برسونن. اتکا به وسایل نقلیه معمولا از استقلال افراد برای زمان بندی کار کم میکنه.
– تو این ممکلت چیزی که زیاده زمین هست. غیر از یه بخش اصلی شهر که عمودی هست و مرکز کارهای اداری, محل زندگی افراد تا شعاع پنجاه مایلی پخش هست. فاصله ها زیاده و دیگه اینطور نیست که بقالی و قصابی و نونوایی سر کوچه باشن. اغلب برای رسیدن به نزدیک ترین مرکز خرید باید بیست دقیقه رانندگی کرد و معمولا افراد هر هفته یا هر دوهفته یه بار به خرید میرن . حمل و نقل این مایحتاج هم مهمه.
– ماشین خریدن خیلی راحته. بنزین هم درسته که ارزون نیست اما اونقدی هم گرون نیست که نشه خریدش. من خودم اولین ماشینم رو – که یه تویوتا سال ۸۸ بود – فقط چهار صد دلار خریدم. بعد هم همون ماشین به خواهر و برادرم رانندگی یاد داد. کار آدم رو که راه میاندازه. ارزون هم که هست. تا حد زیادی هم استقلال میاره. خوب شکی نیست که کمتر کسی به ماشین نه میگه.
تو ایران یکی از تفریحات اصلی مردم تو خیابون راه رفتن و خرید کردن – حتی خرید نکردن- بود.خیلی وقتها اتفاق افتاده بود که من نصف ولیعصر رو پیاده راه میرفتم. اینجا اگه تا چند سال قبل برای خرید کردن حداقل باید از ماشین پیاده میشد, دیگه به اون هم کمتر احتیاجی هست. قهوه , سه وعده غذا, دارو, کار بانکی, …. همه رو همونجا که تو ماشین نشستی از پنجره اول سفارش میدی و از پنجره دوم میگیری. خرید آنلاین هم که داره روز به روز بیشتر میشه. کم پیش نیومده من موقع امتحانها تمام مایحتاج دو هفته خونه رو ( شیر , ماست, سبزی, میوه, ماکارانی, گوشت و …) آنلاین سفارش دادم و با پرداخت چند دلار بیشتر همون شب در خونه ام بود. دیگه خرید کتاب و لباس و لوازم الکترونیکی که بماند…
همه اینها دست به دست هم میده که اگه هیچ تغییری تو برنامه غذایی شما هم بوجود نیاید مقدار کالری که در گذشته به طور روزمره میسوزوندین به شدت کم بشه و این کالری های اضافه یواش یواش تبدیل به همون چربی های دور شکم میشن.
تو قسمت بعدی به ” تغییر در نحوه و تنوع غذا خوردن” میپردازم.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای مهاجرت و پدیده اضافه وزن – قسمت اول : کم شدن تحرک بسته هستند

یک نوبل دیگر برای استنفورد.

و چه میکنه این مدرسه پزشکی استنفورد امسال.
دکتر Roger Kornberg از مدرسه پزشکی استنفورد جایزه نوبل شیمی امسال رو گرفت.
( آرتور کورنبرگ – پدر راجر- چهل و هفت سال قبل جایزه پزشکی نوبل رو دریافت کرده بود )
پی نوشت: فکر نکنم دیگه سیما و مهدی کسی رو تحویل بگیرن. لینکهای ما رو هم احتمالا به زودی بر میدارن از لیستشون.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای یک نوبل دیگر برای استنفورد. بسته هستند

یه موقعیت خوب برای دیدن تاتر

دوستان عزیز این دور و بر. ( سنترال ولی و بی اریا)
اگه به تاتر علاقه دارید و اطراف سن فرانسیسکو, برکلی, اوکلند , والنات گریک , سکرمنتو یا دیویس هم هستید از امشب تا یه مدت محدودی میتونید دوتا بلیط مجانی تاتر دریافت کنید.
اگه به این صفحه برید و در بخش سمت راستش که میگه بلیط مجانی کلیک کنید شما رو به صفحه دیگه ای میبره که لیست تاترهای که شامل این برنامه هستند رو داره. هر نفر میتونه دو تا بلیط درخواست کنه.
در ضمن من که تاحالا تو این مملکت تاتر نرفتم اگه شما چیزی رو پیشنهاد میکنید ( البته بعد از تاریخ بیست اکتبر) حتما به من هم بگید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای یه موقعیت خوب برای دیدن تاتر بسته هستند

این نوشته اینقدر جالب بود که دلم نیومد فقط لینکش کنم.

رادیوی ایرانی و ترافیک لس آنجلس
«به نظر من اگر شما توی های اسکول ستادی کردید و گریداتون تاپ بودن و حالا می خواید برای کانتینیوئینگ اجوکیشن به یکی از یونیوریستی های کلیفرنیا برید، نباید توئیشن و مانی ایشیوس باعث این بشه که شما دیس اپوینتد بشید. پدر و مادرا که سپند ا لات آو مانی آن تینگز دت آر نات نسسسری، باید این جا هم کانسیدر کنند که این یک یونیک آپرچونییتی هستش که یک لایف تایم با شما خواهد بود و کریر شما را شیپ می ده، پس مانی کانسدریشن ها رو فورگت کنید و اپلای کنید برای اون یونیورسیتی که فکر می کنید هز د بست میجر اند پروگرم فر یو».
(رادیو ۲۴ ساعته ایرانی لس آنجلس، ساعت ۷:۳۰ بعد از ظهر روز ۳ اکتبر ۲۰۰۶)
از نکته بینی های آقای مستر ( به فتح میم و کسر ت ) خداداد شتابزده.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای این نوشته اینقدر جالب بود که دلم نیومد فقط لینکش کنم. بسته هستند

جوایز نوبل و راز پیام نیل آمسترانگ

برنده های جایزه نوبل فیزیک آقایان George F. Smoot استاد دانشگاه برکلی و John C. Mather از مرکز تحقیقاتی ناسا بودن به خاطر discovery of the blackbody form and anisotropy of the cosmic microwave background radiation . لطفا یه مهندس فیزیک بیاد بگه اینها یعنی چی. میشه لغت به لغت ترجمه کرد اما اینکه یعنی چی رو من یکی نفهمیدم.
اینهم صفحه خبرنامه برکلی در مورد آقای جورج اسموت.
برنده های بخش فیزیولوژی و دارویی هم آقایان Craig C. Mello از مدرسه پزشکی ماساچوست و Andrew Z. Fire از استنفورد بودند به خاطر discovery of RNA interference – gene silencing by double-stranded RNA که این رو هم لطفا آقایون و خانم های دکتر بگن که یعنی چی.
فردا – چهارشنبه – برنده جایزه شیمی و نهم و سیزدهم اکتبر هم به ترتیب برندگان جوایز اقتصاد و صلح معرفی خواهند شد. تاریخ اعلام برنده ادبیات هم هنوز معلوم نشده.
تو این صفحه میتونید جزییات دقیق تر رو بخونید.
پی نوشت اول: میگن هر کسی را بهر کاری ساختن. اینه دیگه. از وبلاگ آقای پزشک همه این چیزهایی رو که من کپی انگلیسی اش رو نوشتم بخونید . من خوندم یه ذره فهمیدم جریان چی هست.
——-
دیروز تو مسیر برگشت از سرکار و رفتن به مدرسه فرصتی شد که به NPR یا National Public Radio گوش بدم. گزارش خیلی جالبی پخش شد که دلم نمیاد نقلش نکنم.
همه میدونیم که وقتی نیل آمسترانگ اولین قدم رو به کره ماه گذاشت گفت ” این قدم کوچکی برای انسان ( بشر) ولی قدم بزرگی برای انسانیت ( بشریت) هست. وقتی پیغام به کره زمین رسید همه اون رو اینطور شنیدن :
. That’s one small step for man, one giant leap for mankind
اما وقتی خود آمسترانگ به زمین برگشت و به اون پیغام گوش داد گفت : نه نه. من گفته بودم :
That’s one small step for a man, one giant leap for mankind
این جریان این یه دونه A ادامه داشت ( کل ماجرای سفر آپولو ۱۱ رو میتونید اینجا تو ویکی بخونید) تا اینکه تازگی ها یه متخصص برنامه های کامپیوتری ادعا کرده که این حرف گمشده رو تونسته تشخیص بده . این آقای Peter Shann Ford متخصص technology development for the physically handicapped هست و بعد از کلی تحقیق به این نتیجه رسیده. میتونید به همه گزارش در اینجا گوش بدید.
متن کوتاه هست. اما گزارش خیلی جالبه که چه تخصصهایی هست و ما نمیدونیم. یاد دکترای پوست تخم مرغ تو نوشته سولوژن افتادم.
چقدر من بیسوادم.
پی نوشت دوم: آقای یک پزشک هم در این مورد نوشتن. منتها متن ایشون صدا و تصویر هم داره. بخونید.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای جوایز نوبل و راز پیام نیل آمسترانگ بسته هستند